سینماسینما، سحر عصر آزاد
روز چهارم جشنواره فیلم فجر را باید نقطه تلاقی اکشن غیر وطنی و مستندنمایی از رئالیسم روزهای جنگ دانست که با یک فیلم سوررئال منحصر به فرد قابل هضم و شیرین شد.
“روز صفر” نخستین تجربه سعید ملکان در حیطه کارگردانی است که تا به حال عرصه های مختلفی را در سینما تجربه کرده است. فیلم با فیلمنامه ای از بهرام توکلی ادامه ای است بر همکاری این دو سینماگر که این بار به واسطه بازنمایی پرونده واقعی دستگیری عبدالمالک ریگی رقم خورده است. فیلمنامه و طبعاً فیلم از الگوی رایج و آشنای تریلرها و اکشن های هالیوودی بهره می برد و در واقع همان قالب را برای روایت داستانی چند شاخه در جغرافیاهای مختلف حول محور یک هسته ملتهب بحران پی می گیرد که چه بسا در مورد فیلم های ژانر اجتناب ناپذیر باشد. البته که این گونه جذاب در سینمای ایران تجربه نشده و به همین دلیل الگوها و نمونه هایی که در ذهن داریم از هالیوود است. اما واقعیت این است که فیلم فراتر از هیجان، جذابیت، تأثیرگذاری و … نیاز به رنگ و بو یا به گفته بهتر خوانشی اینجایی از کاراکترها، دغدغه ها، انگیزه ها، موقعیت ها و حتی داستانگویی و روایت دارد. به همین دلیل است که نمی توان کاراکتر امیر جدیدی را با نریشن و جملاتی که به وطن پرستی و حفظ امنیت ملی پهلو می زند، به عنوان یک مأمور ایرانی با ریشه های اینجایی پذیرفت. مشکل فقط خونسردی و بافاصله بودن کاراکتر نیست که البته همین مورد هم برگرفته از کلیشه مأموران این چنینی در اکشن های خارجی است، بلکه در نگاه نویسنده و فیلمساز به او است که تبدیلش کرده به ربات گونه ای که علمکرد دقیقش نمی تواند به نریشن های شعاری پایانی پیوند بخورد و حس ملی را برانگیخته کند. تقابل امیر جدیدی و ساعد سهیلی به عنوان نیروی خیر و شر و تقابلی کلاسیک که فیلمنامه و فیلم از ابتدا برای به تصویر کشیدن آن بنا شده، از موقعیت های دیدنی فیلم است که به واسطه حرفه ای بودن آنها و انتخاب درستشان به بار نشسته است. همانطور که کارگردانی فیلم در حد استاندارد جهانی هیجان برانگیز است. اما نمی توان به این فیلم خوش ساخت؛ عنوان یک تریلر و اکشن وطنی با قهرمان و کاراکتر ایرانی و باورپذیر داد بلکه فیلم یک الگوبرداری دقیق و درست از نمونه های خارجی است.
“ابر بارانش گرفته” چهارمین فیلم مجید برزگر پس از “فصل باران های موسمی”، “پرویز” و “یک شهروند کاملاً معمولی” است که خط فکری و ریتم ذهنی فیلمساز را در درام های کم کنش؛ در لایه سطحی، پی می گیرد درحالیکه انفجاری درونی را به همراه دارد. فیلم روایتی است از روزمره گی های پرستاری که مسئولیت نگهداری از بیماران بدحال و محتضر را به عهده دارد و آنچه او را منحصر به فرد می کند فلسفه ای است که او را وامی دارد به رنج برخی پایان داده و به برخی امید ادامه زندگی بدهد. این روند پهن کردن تور قصه با تغییر مسیر قصه و جغرافیا و اتسمفر به شکلی ظریف پیش می رود تا دیدگاه پرستار به چالش کشیده شود. او این بار باید به خانواده ای که از بازگشت بیمارشان از کما ناامید شده اند، امید دهد آنهم با تکیه بر مولفه هایی حسی که عینیت یافتن شان (همچون حرکت لیوان آب به خودی خود) قابل توصیف نیست. برزگر این چالش را به هدف قابل انتظار فیلم های این چنینی که معمولاً به معجزه ختم می شوند، گره نمی زند بلکه از این بستر برای بسط جهان ماورا و سورئال در ذهن قهرمانش بهره می برد و بهترین و تأثیرگذارترین فینال را برای فیلمش انتخاب می کند.
“آبادان یازده ۶۰” چهارمین فیلم مهرداد خوشبخت پس از “جای او دیگر خالی نیست”، “صدای پای من” و “عقاب صحرا” است. فیلمنامه بر اساس ماجرای واقعی حماسه کوی ذوالفقاری آبادان در روزهای جنگ با محوریت تلاش یک گروه ۱۰ نفر در ساختمان رادیو برای اطلاع رسانی به مردم شکل گرفته است. خوشبخت و حسین تراب نژاد بر همین اساس با وامداری به واقعیت، ساختار مستند-داستانی را برای فیلمنامه و فیلم انتخاب کرده اند. به همین دلیل هم به واسطه فیلم های مستند موجود، موقعیت هایی طراحی شده که این صحنه ها در دل آن جای بگیرند و کارکرد و تأثیرگذاری فیلم را افزون کنند. اما واقعیت این است که این حرکت بر لبه مرز مستند-داستانی بر بستر چنین سوژه واقعی باعث شده بار درام و داستان پردازی فیلم بخصوص برای همراهی و دنبال کردن کاراکترها کمرنگ شود. به گفته بهتر فیلم نیاز به هدف و نیاز دراماتیکی فراتر از هدف ملی-میهنی دفاع از شهر و اطلاع رسانی به مردم دارد تا بتواند گرم تر و همراهی برانگیزتر پیش برود. چه بسا اگر مسئله و زندگی شخصی کاراکترها برجسته تر می شد یا همان خط عاطفی زندگی کاراکتر علیرضا کمالی زودتر برجسته شده و کاراکتر نامزدش وارد قصه می شد، این اتفاق به شکل بهتری شکل می گرفت. به این ترتیب انگیزه های شخصی این زوج و چه بسا کاراکترهای دیگر در همراستایی یا تقابل با هدف اصلی یعنی دفاع از شهر و اطلاع رسانی به واسطه رادیو قرار می گرفت که طبعاً دراماتیک تر و تأثیرگذارتر بود. اما این نکته غیر قابل انکار است که خوشبخت از “عقاب صحرا” تا “آبادان یازده ۶۰” مسیر رشد قابل توجهی را طی کرده است.