روز ششم/ دربی، بدترین فیلم روز ششم

سینماسینما، سحر عصر آزاد

روز ششم جشنواره فجر با نمایش دربی پایتخت به جای نمایش یک فیلم سینمایی در سالن سینمای رسانه، تماشای فیلم های اجتماعی و تلخ را تحت تأثیر خود قرار داد.
“کشتارگاه” فیلمی از عباس امینی است که همچنان بحث بر سر اینکه چندمین اثر او به شمار می رود، به واسطه مقررات جشنواره در پذیرش آثار ویدیویی و سینمایی وجود دارد. “هندی و هرمز” اثر قبلی فیلمساز که در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمد، فیلمی وامدار جغرافیا و روابط و مناسبات بومی جغرافیای جزیره هرمز با نگاهی آسیب شناسانه به مضامینی همچون کودک همسری، فقر و … بود. امینی در فیلم جدید خود نیز این وامداری به مستند را حفظ کرده که می تواند ویژگی و تمایز نگاه او از دیگر فیلمسازان باشد. به همین واسطه درام خود را با موقعیت نفس گیری آغاز می کند که در ادامه با حرکت بر خط مستندنمایی تلاش می کند به عمق موقعیت کاراکتر محوری نقبی بزند. جوانی بازگشته از مهاجرتی شکست خورده که دست به هر کاری برای اشتغال می زند و همراه مردی می شود که به تدریج خلاف های ریز و درشت او از قاچاق ارز، تجارت دام تا قتل و … خودنمایی می کند. فیلم می توانست مسیر حرکت این جوان را در عمق جامعه و فسادی که در اجزای آن وجود دارد؛ که وجه مستندنمایی موردعلاقه فیلمساز را به همراه دارد، در ارتباطی ظریف با مسئله او که عذاب وجدان شراکت در قتل است به تصویر بکشد و آنها را دراماتیزه کند. اما این دو وجه در مقاطعی از هم فاصله گرفته و دور می شوند و دوباره بهم می پیوندند. بخصوص که امینی با دغدغه مندی نسبت به بافت مستند این موقعیت، گاه در مسیر این مستندنمایی آنچنان پیش رفته که درام و قصه فراموش شده است. با توجه به رویکرد جدیدی که فیلمساز در این فیلم برای ورود به حیطه فیلمسازی حرفه ای و مولفه های متأثر از آن داشته، به نظر می آید با تأمل و تجربه اندوزی بیشتر بتواند این نکات مغفول را برطرف کرده و به اثر قابل قبول تری برسد.
“مردن در آب مطهر” جدیدترین فیلم برادران محمودی پس از فیلم هایی همچون “چند متر مکعب عشق”، “رفتن” و “شکستن همزمان بیست استخوان” است که این بار نام نوید محمودی را به عنوان نویسنده و کارگردان و جمشید محمودی را به عنوان تهیه کننده بر پیشانی دارد. فیلمی که فراتر از بحث هایی که بر سر نژادپرستانه بودن نگاه حاکم بر آن وجود دارد، به واسطه نقاط ضعف متعددی که در فیلمنامه و کارگردانی دارد، آسیب دیده است. فیلم با موقعیت آشنای همراهی عده ای مهاجر؛ در این فیلم افغان، در یک مکان محدود آغاز می شود که منجر به شکل گیری رابطه عاطفی بین یک دختر و پسر جوان و قرار آنها را برای دیداری بعد از مهاجرت در آلمان می شود. از همینجاست که فیلم نمی تواند مخاطب را درگیر این موقعیت کند؛ چراکه مجموعه ای از دیالوگ های رها و بی حس و حال به شکلی غیر دراماتیک بین آنها رد و بدل شده است. در واقع به نظر می آید تنها کاشت اطلاعات برای برداشت در فینال مورد توجه قرار گرفته نه گیر انداختن مخاطب در باور این عشق تا منجر به تأثیرپذیری از تراژدی پایانی شود. بعد از این سکانس که جدایی دو عاشق و خط قصه پسر افغان دنبال می شود، نه قصه دراماتیک و پرداخته شده ای وجود دارد نه حس و حالی در روابط و چینش موقعیت ها جز ایجاد اتفاقات لحظه ای و تعقیب و گریزهای متعدد که تنها یک ریتم و تنش بیرونی به فیلم و درام می دهند. حتی روابط آنقدر جان نمی گیرند که برای خواهر کاراکتر علی شادمان که یک کیس شکست خورده مهاجرت به اروپا بوده، دل بسوزانیم و با تراژدی زندگی او همراه شویم. در واقع با یک میانِ خالی در فیلمنامه مواجه هستیم که با تغییر مسیرهای متعدد و غیر منطقی؛ مثل رفتن برای کتک زدن قاچاقچی انسان در لحظه ای که باید به قاچاقچی بعدی برسند یا انصراف پایانی پسر افغان از رفتن و لو دادن خودش برای پیدا شدن دختر گمشده، قرار است به یک فینال از پیش تعیین شده منجر شود که متأسفانه جایی برای همدلی با برداشت کدهای سکانس اول باقی نمی گذارد.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 130535 و در روز جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۳۴:۵۱
2024 copyright.