سینماسینما، سحر عصر آزاد
نمایش یک عاشقانه گرم در هفتمین روز جشنواره فجر، زهر تماشای فیلم های سیاسی و شعاری قبلی را پاک کرد و به طبیعت بکر آذربایجان و روستاهای خوی برد.
«لباس شخصی» نخستین فیلم سینمایی امیرعباس ربیعی است که به پرونده حزب توده در دهه ۶۰ و سال های آغازین انقلاب می پردازد. فیلمی که در فرم و ساختار به شدت وامدار فیلم های محمدحسین مهدویان اما در اجرایی به مراتب ضعیف تر و طبعاً غیر اصیل است. این وامداری که بیشتر به کپی برداری پهلو می زند تنها نقطه ضعف فیلم نیست، چراکه بیش از هر چیز نگاه اغراق شده فیلمساز به سینما، درام، شخصیت پردازی و … باعث شده با فیلمی صرفاً امنیتی مواجه باشیم که قهرمان و ضد قهرمان آن از پیش تعیین شده و به شکلی اغراق شده و غیر واقعی سفید و سیاه هستند. یاسر قهرمانی است که فیلمساز برای برجسته کردن او حتی همکاران در بخش های مختلف سیستم اطلاعاتی را تا تبدیل شدن به یک کاریکاتور تضعیف کرده تا او تبدیل به مغز متفکری منحصر به فرد شود که سیر زمان و مکان می کند و همیشه و همه جا حضور دارد و همه حدس و گمان هایش درست است. فیلمساز برای اینکه به این قهرمان تخت کمی بعد و انگیزه واقعی بدهد، خانواده ای نصفه و نیمه برایش طراحی کرده که به فاصله دو سکانس حضور دختربچه و شهادتش در بمبگذاری اتفاق می افتد تا یاسر انگیزه بیشتری پیدا کند و چند سکانس بعدتر خود را پدر کودکی بداند که در بمبگذاری خرابکارها کودش را از دست داده و انگیزه مبارزاتی بیشتری دارد! اما واقعیت این است که رابطه ای شکل نگرفته که فقدانش مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد و این پرداخت هیچ تفاوتی ندارد با اینکه چنین موقعیتی در دیالوگ ترسیم می شد. هرچند فیلمساز تلاش کرده با اغراق در اجرا و پرداخت این صحنه، مخاطب را به اصطلاح درگیر کند. تحلیل میزان وامداری فیلم به مستندات و واقعیت موجودیت حزب توده هم بماند برای مطلعان و افرادی که به این حیطه اشراف دارند. اما نکته پایانی اینکه تماشای نماهای مستند روی تیتراژ پایانی جذابترین بخش فیلم بود.
«خروج» بیستمین فیلم ابراهیم حاتمی کیا است که همچنان بر مسیر نمایش قهرمان معترض به اجتماع، سیاست و … حرکت می کند اما حتی یادآور فیلم های متوسط کارنامه او نیست. فیلم با وامداری به ماجرایی واقعی شروعی جذاب و کلاسیک دارد که قهرمان تک افتاده خود را در جغرافیای بکر مزرعه پنبه در مواجهه با تهدید حضور هلی کوپتر رئیس جمهور قرار می دهد. همین شروع جذاب و در عین حال نمادین از آن کاشت های هوشمندانه است که در ادامه بسط یافته و تلاش پیرمرد را برای رساندن اعتراضش به گوش رئیس جمهور طرح ریزی می کند. اما فیلم از لحظه ای که پیرمرد را در ارتباط با مردمان روستا و شهادت پسرش قرار می دهد، با نگاهی اغراق شده به گونه ای پیش می رود که دیگر وامداری به رئالیسم دغدغه اش نیست و به همین دلیل هم مجموعه ای تیپ وار از آدم های روستا را به کاروان تراکتورسواران تبدیل می کند تا راهی سفری نمادین و نمایشی شوند که از رویکرد رئال ماجرای واقعی فرسنگ ها فاصله دارد. تعدد کاراکترهای تیپ وار فیلمساز را بر آن داشته تا طنزی ناملموس را وارد کار کند تا میانه قصه خود را پیش ببرد و درام را به شکلی لوث شده به سرمنزلی که دیدار با مشاور رئیس جمهور است، برساند. وفور شعر و شعار و جملات قصار در دیالوگ ها و غلو در پرداخت کاراکترها و ماجراها که نقد به همه چیز و همه کس را در پی دارد، توانسته از تأثیرگذاری بطن رئال موقعیت بکاهد و مخاطب را به نمایشی از واقعیت نزدیک کند که همراهی با آن در طول ۲ ساعت به سختی پیش می رود.
«آتابای» پنجمین فیلم نیکی کریمی پس از «یک شب»، «چند روز بعد»، «سوت پایان» و «شیفت شب» است که بر اساس طرحی از کریمی و فیلمنامه ای از هادی حجازی فر ساخته شده که خود نقش کاراکتر آتابای را به عهده دارد. تعامل هوشمندانه بین نویسنده و کارگردان باعث شده با توجه به اشراف و شناخت حجازی فر از آذربایجان و روابط و مناسبات جاری بین این قوم و جغرافیا و منطقه ای که به عنوان بستر درام انتخاب شده، فیلم واجد تازگی و گرمایی دلپذیر در روایت، شخصیت پردازی و کارگردانی باشد. بخصوص که ساختار روایی نریشن کمک کرده تا مخاطب از ابتدا با درونیات کاراکتر مواجه شود. روندی که در ادامه با توجه به مسیری که آتابای طی می کند تا رجعتی از درون به جهان بیرون داشته باشد، به تدریج به تعامل او با جهان و آدم های اطرافش می رسد و به تدریج منولوگ های او کاهش یافته و به سوی دیالوگ واقعی و حتی اعتراف عاشقانه می رود. حجازی فر با شناختی دقیق از رفتارشناسی مردمان این قوم، تصویری تازه و غیر کلیشه ای از رابطه بین پدر و پسر، دایی و خواهرزاده، دو رفیق و حتی عاشق و معشوق ارائه می دهد همچنان که در ترسیم جهان ذهنی آتابای و رویاها و کابوس هایش هم به باورهای خاص این قوم رجوع می کند تا این شناسنامه قومی دقیق و روشن و در عین حال دراماتیک و نوآورانه باشد. فیلم از ترکیب جذاب حجازی فر و جواد عزتی به شکلی ملموس بهره برده و واقعیت این است که کاراکتر از پیش تعیین شده هر دو را؛ بخصوص عزتی، در ذهن مخاطب می شکند و او را وامی دارد بیواسطه با آتابای و یحیی مواجه شود. هرچند «آتابای» ظاهراً فیلمی مردانه درباره یک عاشق تنها و زخم خورده است اما این حاکمیت جهان مردانه کاراکتر در پیوند با نگاه جزئی نگر زنانه و عشقی ملموس به نقطه تعادل و تبدیل شدن به فیلمی عمیق می رسد.