سینماسینما، امیرابراهیم جلالیان
فیلم «رگهای آبی» اولین ساختهی جهانگیر کوثری در مقام کارگردان به بررسی زندگی پرفراز و نشیب شاعره شهیر فروغ فرخزاد پرداخته . اما در بطن فیلم نیم نگاهی به زندکی فروغ شده و قصه، موشکافانه روایت نشده است. در واقع توصیف الحال دو زندگی از دو فروغ با بازیهای باران کوثری و ستاره پسیانی است. که در حال و آینده به شکل رفت و برگشت زمانی روایت می شود. دو فروغ که زندگی و شرایطی تقریبا مشابه دارند.
البته فروغ فرخزاد به عنوان یک شاعره ماندگار فضای بیشتری از فیلمنامه را به خود اختصاص داده است. به نظر میرسد او و مصائبش بیشتر برای فیلمساز دغدغه بوده. گویا اساس فیلم هم بر این مبنا است .
اما جهانگیر کوثری بیشتر از آنچه که به تحلیل یک شخصیت تاریخی، ادبی بپردازد در صدد تشکیل رزومه برای فرزندش بوده در واقع شخصیت فروغ فرخزاد را با بازی باران کوثری گره زده. گرچه که باران هیچ گونهوجه تشابهی چه فیزیکی و چه در لحن و فرم با فروغ ندارد اما این شخصبت ماندگار به نام او ثبت شد. فیلم تنها چند سکانس پراکنده و فضای سیاه و سفید و قسمتی از میزانسن و فضاسازیهای، بخش نوستالژیکِ تاریخی را برای ما زنده میکند و آیتم چشمنواز و قابل توجه دیگری برای مخاطب ندارد! که البته این تمهیدات برای القای یک حس خاص و ایماژی تلخ و غمانگیز استفاده می شود و انتخاب چنین تمی با سوژه اصلی فیلم یعنی فروغ فرخزاد متناسب است.
فروغ، به واقع دختری احساساتی است که به جای دیالوگ گفتن خوب شعر میگوید. در سکانسهای محدودی از فیلم که مربوط به فروغ فرخزاد است او را با گفتاری شعرگونه معرفی می کند، قاعدتا کنشها و واکنشهای او شعر است. دم و بازدماش شعر و این شعر گفتنها هیچ کمکی به مخاطب نمیکند تا به عمق شخصیت او نزدیک شود. تا با شعرها و کلمات آن منقلب شود. شعرها شبیه به کلماتی بیرنگ و بو هستند که صرفاً آوایی دارند!
اساساً شعرخوانی با پس زمینه یک پیانو و کافههای سانتی مانتالی قدیمی و حرفهای فمینیستی، عیاری از فروغ را برای تماشاگر روشن نمیکند. زندگی فروغ انقدر غنی و پر رمز و راز، همراه با پایانی تراژیک بود که با چند سکانس و پلان پراکنده و بی اساس، آنچه که باید و شایدهای آن زن شکفت انگیز و دراماتیک را مشخص نمیکند و در نتیجه چنین سوژه ی نابی که میتوانست اثری ماندگار شود اما لابه لای دیگر فیلمهای این روزهای سینما به هدر میرود و مایهای برای خودنمایی ندارد.