سینماسینما، سپیده ابرآویز
عشق بشریت را نجات میدهد. فیلمساز بگوید یا نگوید به ما نشان میدهد که چگونه نجاتدهنده از گور بیرون میآید. چطور معجزه میشود. تنهایی میرود و زندگی آرام آرام مثل دریا ساکت اما جاری موج میزند.
تیتی یک کولی خسته و سرگردان است. زن جوانی است که به گفته خودش و البته به شیوه خودش دنبال نجات بشریت است.
او یک جولینا ماسینا است. همانطور نیمه خل و چل. همان قدر ساده. از فیلم جاده آمده است. با سه چرخهاش راه افتاده، به ساحل رسیده و باید که فریاد بزند زامپانو وارد میشود.
زامپانو اما این بار معرکه گیری و خشونت را کنار گذاشته و یک فیزیکدان (یا به قول تیتی آقای دکتر ) آرام و صبور شده است.
پارسا پیروزفر ظاهرا دانشمند است. زندگی را در تحقیقات و فضا و کاغذهایش جستوجو میکند. درست برعکس تیتی که حتی سواد خواندن و نوشتن ندارد. این همه تفاوت میتواند و باید آنها را دنیا دنیا از هم دور کند. تمام اتفاق فیلم در همین یک جمله میافتد که اصلا اینطور نیست و همیشه همانی میشود که فکرش را نمیکنید.
آنها کنار هم و مثل هماند. هر دو تصمیم دارند بیآنکه برای خودشان کاری کرده باشند برای جهان کار بزرگی بکنند.
در روند فیلم اما آنها بزرگترین کار جهان را میکنند و عاشق میشوند.
تیتی فیلم لطیفی است. انگار قابهایش روی ابرها برداشته شده. همه چیز در آن آهسته جلو میرود.
شخصیتها آرام آرام شکل میگیرند. تیتی با دیوانگیهایش یک زن متفاوت میسازد. زنی که در میان آئینها و سحر و جادو بزرگ شده است. زنی که تنها به دریا میزند تا شفای ابراهیم را بگیرد. او دیوانهای است که پای عشقش از صد آدم عاقل بیشتر میایستد. تیتی به قول ابراهیم مثل هیچ زنی نیست. بماند که برای تیتی، ابراهیم مثل همه مردهاست و تا پایان هم ما را مطمئن نمیکند که ابراهیم توانسته مثل همه مردها نباشد یا نه.
الناز شاکردوست تیتی را درست بازی میکند. باورپذیر و روان. او بازیگری است که حالا خودش را از سینمای بدنه دور کرده و میشود روی تواناییهایش حساب کرد.
فیلم تیتی بسیار وامدار دیالوگنویسی مناسب است. گفتوگوها مثل خود زندگی نوشته شدهاند. راحت و گرم. البته که لهجه هم به انتقال حس کمک زیادی میکند.
در تیتی ما آدمها را دوست داریم. دلمان برای ابراهیم میسوزد و از دست امیرساسان (با بازی درخشان هوتن شکیبا)حرص میخوریم.
همه این همذات پنداری از فیلمنامه میآید. با تیتی میشود اثبات کرد که بیراه نیست اگر همچنان تکرار کنیم مشکل اصلی سینمای ایران فیلمنامه است.
تیتی فیلمنامه پیچیدهای ندارد. یک ملودرام عاشقانه است. اما آنچه سر پا نگاهش میدارد روایت درست است. اطلاعات سر جای خودشان داده میشوند. آدمهای فیلم خاکستریاند. میشود آنها را فهمید بی آنکه خودشان برای فهمانده شدن دست و پا بزنند.
فیلمساز شناسنامه شخصیتها را با دقت نوشته است. انتخاب شغل فیزیکدان و اشاره به سیاه چالهها شاید برای اولین بار است که در سینمای ایران اتفاق میافتد. هنرمند بودن امیرساسان و آن سکانس جذاب گروه ستاره شمال، گذشته تیتی و حتی روابط همسر قبلی ابراهیم همگی کمک کردهاند تا تیتی یک اثر قابل تماشا شود.
تیتی روایتی است که با موسیقی، تدوین و فیلمبرداری حرفهای میتواند تا مدتها در ذهن بیننده بماند.