سینماسینما، نوید جعفری
سریال زخم کاری در فصل اول اگر چه نیم نگاهی به مکبث ویلیام شکسپیر داشت اما اصلیترین مایه فیلمنامهاش رمان بیست زخم کاری بود که توانست مسیر خود را با کمترین اشتباهات در داستان پیش ببرد.
اقتباس چه در سینما و تئاتر و چه در سریالها سابقهای طولانی دارد، آثار شکسپیر یکی از مهمترین منابع اقتباس در جهان بوده است.
از اقتباسهای ادبی تئاتری تا پارودیهای هجوامیز و حتی انیمیشن درخشان شیرشاه از جمله همین اقتباسهاست.
نمونه موفق داخلیاش تردید ساخته واروژ کریم مسیحی است که تاکنون یکی از بهترین اقتباسهای ایرانی از هملت است.
محمد حسین مهدویان اما در فصل دوم زخم کاری با عنوان بازگشت به سراغ هملت تراژدی جاودانه شکسپیر رفته است اما آنچه در ادامه اتفاق افتاده نه تنها شباهتی به روایت فصل یک ندارد بلکه با عنوان اشتباهات فیلمنامهای روبرو است.
پاسخ دقیقی وجود ندارد که چرا اصولا سنت ادامه سازی در سینما و سریال ایران چندان موفق پیش نرفته است.
نمونههای مشابه دنباله سازی در دهههای گذشته نشان میدهد به جز مجموعه اول مابقی دنبالهها نتوانسته کیفیت اولی را تکرار کند و به جز یکی دو مجموعه طنز مابقی راه به جایی نبردهاند.
و اینکه چرا به جز چند اقتباس موفق از ادبیات توسط ناصر تقوایی که میتواند معیار دقیق سنجش موفقیت اقتباس از ادبیات باشد و چند نمونه دیگر عملا اقتباس در سینمای ایران به شکلی اصولی شکل نمیگیرد؟
مهدویان در زخم کاری فصل دوم اگرچه هملت را به عنوان خط سیر اصلی داستانش در نظر گرفته اما خلاهای میان داستان و شخصیتها و عدم تطبیق موضوع با هملت باعث شده، زخم کاری دو، آشفته، چند پاره و بدون انسجام باشد.
اگر در مجموعههای خارجی یک گروه نویسنده حرفهای با تحقیق و پژوهش و استفاده از اصول مخاطب سنجی اثری را تهیه و در طول ساخت هم مدام آن را رصد میکنند، زخم کاری دو نشان داد حتی استفاده از ۴ نویسنده در کنار کارگردان به عنوان فیلمنامهنویس اصلی هم نمیتواند منجر به یک فیلمنامه اصولی منسجم شود.
در حالی که فصل اول تنها با اتکا به رمان بیست زخم کاری و الهام از تراژدی مکبث اثری منسجمتر و مورد توجهتر حداقل در داستان و فیلمنامه بود.
تراژدی هملت مشهور به تراژدی تردید داستان سرگشتگیهای هملت شاهزاده مغمومی است که با ظهور روح پدر متوجه قتل پدر میشود و به دنبال انتقام میرود.
مشکل زخم کاری آنجاست که جهان بینی خودش را ندارد، تلاش میکند خط سیر داستان هملت را با فضایی ایرانیزه شده پیش ببرد اما آدمهایش تهی از نگاه و بینش در روایت هملت هستند.
و متاسفانه وجود گروه نویسندگان و استفاده از یک گروه با ایده پردازیهای متفاوت و ایدههای گوناگون هم نتوانسته فیلمنامه را نجات دهد.
در اقتباس آنچه نباید نادیده گرفته شود آنجاست که یا باید همانند نمونههای مشابه داستان را همانگونه که هست با همان فراز و فرودها پیش برد و یا اینکه اگر بنا به وام گرفتن از روایت اصلی است نیازمند داستانی با خط داستانی همسو با نگرشی دیگر است.
در واقع در شکل دوم داستانی دیگر بر پایههای داستان اصلی ساخته میشود والا جایگزین کردن شخصیتهای اصلی هملت با نمونه کم عمق داخلی بیآنکه آدمهایش حرفی برای گفتن داشته باشند تبدیل به فضایی کاریکاتور گونه خواهد شد.
در تراژدی هملت اتفاقات بصورت دومینو وار و در مسیر علی و معلولی میافتد.
مرگ هر کدام از شخصیتها باعث مرگ دیگری میشود و در نهایت با مرگ قهرمان همه افراد داستان میمیرند.
در زخم کاری اما داستان بیهوده کشدار میشود، دلایل ذهنی آدمها مشخص نیست، نقشهای اضافه بسیار است و از داستان بی هیچ دلیلی شاخ و برگهای غیر منطقی میگیرد.
در فصل اول اگر روایت بصورت منطقی پیش میرود، انگیزه آدمها مشخص است و روال منطقی فیلمنامه پیگیری میشود، در فصل دوم عملا همه چیز فیلمنامه بر اساس عامل تصادف، ناآگاهی و گاه بر اساس تصمیمات غیرمنطقی و غیرواقعی شخصیتها پیش میرود.
اما در فصل دوم روایت تهی از یک خط سیر منطقی است تا جایی که برخی از بخشهای فیلمنامه بر اساس بلاهت آدمها پیش میرود.
به عنوان مثال در ماجرای ترکیه، تا حدودی ماجرای توطئه از سوی طلوعی برای سمیرا (رعنا آزادیور) مشخص میشود، در ادامه ماجرای توطئه بعدی هم مشخص میسود با اینهمه میثم را روانه ویلای طلوعی میکند!
چرا میثم به دستمالچی مراجعه نمی کند؟ چرا دستمالچی (سید جواد هاشمی) بعد از ماجرای مرگ شفاعت سراغی از میثم نمیگیرد؟
نمونههای اینچنینی در فیلمنامه فصل دوم بسیار است حتی در ابتدا چگونه یک آدم چاقو خورده بد حال در تابوت زیر زمین پس از ساعتهای متمادی میتواند لوکیشن ارسال کند؟ اصلا چرا گروه قاتلان موبایلش را برنداشتند؟
حضور نقش با بازی بسیار ضعیف خود مهدویان در نقش عاشق سابق چه ضرورتی در ادامه داستان دارد؟
حضور آن میراث خور حاج عمو در یک قسمت چه کارکردی در روند داستان دارد و…
نمونههای اینچنینی در این مجموعه بسیار است آنقدر که اگر شاید میل به اینکه «حالا ببینیم تهش چی میشه» در اکثریت مخاطبان نبود احتمالا همین میزان بیننده را هم نداشت.
در واقع گویی زخم کاری دو تنها بر موفقیت فصل اول سوار است و توقع دارد مخاطب به واسطه پیگیری فصل نخست این فصل را هم با همه ضعفهایش بپذیرد.
متاسفانه در شرایطی که مخاطبان علاقهمند به مجموعههای فارسی چندان تمایلی به دیدن سریالهای رسانه ملی ندارند و دلخوش به مجموعههای پلتفرمها هستند، همین نیاز باعث شده تا شاهد انواع مجموعههایی باشیم که برخی همانند زخم کاری از یک اثر قابل توجه در فصل اول به مجموعهای آشفته در فصل دوم بدل میشوند و یا همانند انبوهی به اصطلاح سریال کمدی حتی در حد نقد و بررسی نیستند و بر پایه لودگی استوار هستند.
در نهایت زخم کاری در فصل دوم نشان داد همچنان در اقتباس دچار معضل هستیم؛ همچنان توانایی دنباله سازی موفق را نداریم و همچنان ضعف داستان، عدم حضور فیلمنامهنویس حرفهای و عدم دانش کافی از اصول نوشتن گروهی حرف اول را میزند.