سینماسینما، محدثه واعظیپور
سامان مقدم، در یک دهه اخیر، کارگردانی نبوده که کارهایش کنجکاویبرانگیز باشند. او که سابقه دستیاری مسعود کیمیایی را دارد، اواخر دهه هفتاد و با «سیاوش» روی صندلی کارگردانی نشست. در آن سالها، که توجه به جوانان و ساخت فیلمهای عاشقانه رونق داشت، «سیاوش» که بخشی از جذابیتش را مدیون حضور هدیه تهرانی و علی قربانزاده جوان بود، با استقبال مواجه شد و مسیر فیلمسازی مقدم را هموار کرد.
«پارتی» دومین فیلم او، متاثر از فضای سیاسی و ملتهب دوم خرداد ساخته شد، منحصر به فرد بودن این فیلم در کارنامه سازندهاش نشان دهنده این است که جو و شرایط اجتماعی، بیش از هر عامل دیگری در ساخت آن اثر داشته است. «مکس» یکی از بهترینهای کارنامه مقدم، گرفتار ممیزی و حواشی فراوان شد. فیلم سرزنده و بانشاط او، عناصر و رویدادهایی را که در «پارتی» نقد جدی شده بود، به شوخی میگرفت و به واسطه حضور فرهاد آییش که آن روزها، چهرهای تازه آمده به سینمای ایران بود، موقعیتهای طنزآمیز منحصر به فردی خلق میکرد. «کافه ستاره» نشاندهنده رویکردی تازه در کارنامه فیلمسازی بود که به نظر میرسید بیش از هر چیز ارتباط با مخاطب و فروش فیلم، برایش مهم است. «کافه ستاره» بر اساس فیلمنامهای از پیمان معادی، با نگاه به فیلم مکزیکی «کافه میداک» ساخته شد. وجوه تشابه و افتراق بین دو فیلم، حالا دیگر محل بحث نیست. معادی، آنچه را میشد از آن جامعه و فیلم به «کافه ستاره» آورد، جذب کرده و در عین حال مایههایی از زندگی، اجتماع و حال و هوای محلهای قدیمی در تهرانِ آن روزها را به قصه اضافه کرده بود. عاشقانه تراژیک او، بسیار مورد توجه قرار گرفت، اگر چه مانند فیلمهای پرفروش کارنامه مقدم، در جدول فروش، رکوردشکنی نکرد.
«صد سال به این سالها» مروری بر تاریخ معاصر ایران با محور قرار دادن شخصیت یک زن، سرنوشتی شوم پیدا کرد و دیده نشد. پس از آن، «یک عاشقانه ساده» شکستی آشکار بود و «نهنگ عنبر» با وجود شیرینی و شوخیهایش با مناسبات دهه شصت و جوانهایش (که مقدم از آن نسل بود) چیزی به اعتبار کارگردانش نیفزود. «نهنگ عنبر ۲» که به دنبال تکرار موفقیت «نهنگ عنبر» ساخته شد، فاقد داستان و کشش، شبیه کولاژی بود که نه شوخیهایش درآمده بود و نه مفرح و دوست داشتنی به نظر میرسید. اما فروش هر دوی این کمدیها، ثابت میکرد مقدم، نبض بازار را میشناسد.
سامان مقدم در دو دهه اخیر، سریالهایی برای شبکه نمایش خانگی و تلویزیون ساخته که از میان آنها «پریدخت»، «شمس العماره» و «دیوار به دیوار» پربیننده بودهاند. پس از سالها، «افعی تهران» اتفاقی تازه در کارنامه مقدم است، همکاری دوباره با پیمان معادی، در شرایطی که معادی، تنها فیلمنامهنویس نیست و به عنوان بازیگر و کارگردان، وجهه و اعتباری ویژه دارد و آن را به این سریال آورده است.
«افعی تهران» با تمرکز بر زندگی یک منتقد سینما که رویای فیلمسازی دارد، مسائل مختلف اجتماعی (مهمترینشان کودک آزاری) را مطرح میکند. نقطه قوت سریال، روایت همراه با طنز و بازیگوشی و اشاره به جزئیات زندگی طبقه متوسط شهری، گرفتاریها و مناسبات این طبقه است. عنصری که یکی دو سال گذشته، در سینما و سریالها غایب بوده است. در اغلب فیلمها و سریالها، یا طبقه فرودست و فقیر، دستمایه خلق شوخی و کمدی بوده یا به زندگی قشر مرفه، توجه شده است. از این منظر، «افعی تهران» به دلیل انعکاس تصویر درست و نزدیک به واقعیتِ زندگی این طبقه فراموش شده، قابل توجه است. آرمان به عنوان شخصیت اصلی سریال با مشکلات مالی مختلف (هزینه مهدکودک بابک و …) مواجه است، او یک کاراکتر مثبت فرشته گون نیست، این وجوه گوناگون و گاه متضاد، او را قابل باور کرده است.
رابطه آرمان (پیمان معادی) و همسر سابقش (آزاده صمدی) و علاقه به تراپیستش (سحر دولتشاهی) موتور حرکت درام و جذب مخاطب است، اما مهمتر از آن، اشارهها و روایتهای سریال از فضای پشت صحنه سینما و روابطی است که اغلب درباره آن سکوت شده است. «افعی تهران» به شیوه اغلب سریالهای مقدم، فضایی شیک و امروزی دارد. انتخاب موسیقی، لوکیشنها، طراحی لباس، جزئیات رفتار و مناسبات شخصیتها، بدون این که فضا پرزرق و برق و لوکس باشد، نشاندهنده سلیقه و زیباییشناسی کارگردان است.
«افعی تهران» اولین نمونه جدی در سریال سازی با توجه به حقوق کودکان است، کارگردان بدون این که از نگاههای سنتی دفاع کند، (رابطه زن قاتل با پدرش) یا شعار بدهد، در هر قسمت، اشارهای به وضعیت کودکان دارد. رویارویی آرمان با پدرش، پس از سالها، رفت و برگشتهای ذهنی او به گذشته تاریکی که سپری کرده و تمرکز روی احوال بابک (پسر خردسال آرمان) در اغلب سکانسهایی که حضور دارد، همان طور که آرمان میخواهد، «افعی تهران» را به سریالی تبدیل کرده که صدای کودکان و زنان را به گوش جامعه میرساند.
در سینمای ایران، تعریف فیلم اخلاقی، کلیشهای و دمده است. فیلمهای ظاهرا اخلاقی با شخصیتهای اتوکشیده و شخصیتپردازیهای تخت و مناسبات کهنه و بیربط به فضای امروز، با کمترین میزان تاثیرگذاری روی مخاطب، ساخته میشوند و بسیار بیش از آنکه، ظرفیت داشته باشند، ادعا دارند. اما «افعی تهران» با قهرمانی که گاه تندخو، حسود و بدخلق است، با زن قاتل همدلی کرده و طاقت تماشای به دارآویختن او را ندارد، رابطهاش با پسرش فراز و فرود دارد و گذشتهاش، سخت و تلخ بوده، تا اینجا یکی از اخلاقیترین سریالهای شبکه نمایش خانگی است. ادای دین به زنان و کودکانی که اندوهشان، زیر پوست این شهر، گم شده است.