سینماسینما، طهماسب صلحجو
بعد از دیدن فیلم سینمایی «سامی»، در یک جمله ساده میخواهم بگویم هم از نظر ساختار و هم از نظر ویژگیهای فنی و تکنیکی فیلم قابل اعتنایی است.
این فیلم درباره یک تراژدی انسانی در تاریخ معاصر ماست، اما نکتهی قابل توجه این است که از دل رنج، تهدید و مرگ، زیبایی خلق میکند.
سامی درباره جنگ است، اما از طریق تصاویر زیبا و قاببندیهای دقیق، مخاطب را به تأمل وادار میکند، نه با اندوه محض. در واقع، سیاهی را فریاد نمیزند، بلکه آن را در ذات روایت پنهان میکند، و همین کار ارزشمند و دشواری است.
درباره پرداخت بصری هم هوشمندانه از دوربین در پردازش تصویری، به خصوص لانگشاتهای چشمنواز از جغرافیای جنوب استفاده شده است، که در پس چنین قابهای زیبایی، حقیقت تلخی نهفته است: زیباییای که زیر سایهی جنگ اسیر مانده.
فیلم سینمایی «سامی» به ما یادآوری میکند که جنگها آغاز مشخصی دارند، اما پایان مشخصی ندارند. شاید بدانیم فلان جنگ چه سالی شروع شد، اما هیچوقت نمیتوان گفت کی تمام میشود. جنگ ادامه دارد، در زمین، در ذهن، در نسلها.
در یکی از صحنهها، مادری روی مین میرود وکشته می شود، اما فرزندش زنده میماند با پایی از دسترفته. این استعارهای تکاندهنده است؛ جنگ حتی با کودکِ بهدنیا نیامده هم کار دارد. این صحنه نشان میدهد که زخم جنگ از نسلها عبور میکند.
زیبایی فیلم در بیان همین مفاهیم تلخ است، وقتی میگویم فیلم زیباست، منظورم این نیست که رنج را تزیین کرده؛ بلکه منظورم این است که توانسته است از دل فاجعه، معنا و انسانیت بیرون بکشد. ارزشهایی که جنگ از ما میگیرد، در این فیلم دوباره احیا میشوند. ماجرای جنگ همچنان ادامه دارد و تمام شدنی نیست. زمینی که سامی روی آن کشاورزی می کرد، همواره درتصرف جنگ است. مینهای خنثی نشده حتی این اجازه را به او نمیدهند که پا در زمین خودش بگذارد. صحنهای که در آن سربازی را که ما نمیبینیم فریاد میزند تا سامی از زمین فاصله بگیرد، و سامی میگوید زمین من است. اما به واقع نمیتواند به آن زمین وارد شود.
ضمنا این نکته را در نظر بگیریم که اصلا فیلم درباره یک عروسی است. اما چیزی که باعث میشود آن نشاط و شادابی عروسی با تردیدی آزاردهنده روبرو شود، همانا جنگ است. ما در تمام زندگی این آدم ها، مدام زهر و نیش جنگ را میبینیم و حس میکنیم.
فیلم چند صحنه بسیار زیبا دارد. در یکی از آن صحنهها، سامی بر مزار همسر کشته شدهاش میرود. ما صدای ناله و مویه وزاری میشنویم. این صدا دو کارکرد دارد، یکی فلاش بک صوتی است که ما را به روز کشته شدن همسر سامی میبرد، و کارکرد دوم آن این است که صدای همسرش از سینه خاک است.
همچنین میتوان به حضور اسب در فیلم اشاره کنیم. در این فیلم اسب به جای تاخت وتاز در دشت، محصور است. اسب که در ادبیات و ذهنیتمان، تاختن و سلحشوری و حماسه است، اینک در این فیلم اسیر است. هویت اسب در دویدن است که در این فیلم همان هویت هم از اسب گرفته میشود.
من حقیقتأ امیدوارم سامی در سطح جهانی دیده شود. چون درباره مسئلهای جهانی حرف میزند؛ مسئلهای که فقط مختص جنوب یا ایران نیست، بلکه درد مشترک تمام ملتهایی است که طعم جنگ را چشیدهاند.
این فیلم یادآور این است که جنگ، اگرچه در جغرافیایی خاص رخ میدهد، اما زخمهایش مرز نمیشناسد.