سینماسینما، محمد نبهان
یادداشت حاضر به تحلیل فیلم سینمایی «سامی» (ساخته حبیب باوی ساجد) میپردازد، اثری که بهعنوان یک پروژه هرمنوتیکی-سینمایی برخاسته از پیرامون (جنوب ایران و سنت عربی) قابل طرح است. پرسش بنیادین پژوهش حاضر این است که چگونه یک کنشگر هنری از حاشیه میتواند افقهای فهم مسلط و هژمونیک مرکز را به چالش بکشد و فرآیند «ذوب افقها» را در سطح گفتمان ملی فعال سازد. این تحلیل بر مفاهیم بنیادین هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر در «حقیقت و روش» استوار است.
گادامر فهم را فرآیندی دیالکتیکی میداند که با پیشداوریها آغاز شده و به ذوب افقها منجر میشود. در ساختار رسانهای و فرهنگی ایران، «مرکز» (پایتخت و قطبهای تولید محتوا) دارای افق فهمی غالب است که روایتهای خود را بهعنوان «سنت معیار» تثبیت میکند. این افق مسلط، تجربیات و رنجهای تاریخی پیرامون (مانند پیامدهای مستمر جنگ و هویت قومی و حتی دیگر تکثرهای فرهنگی) را اغلب تقلیل داده یا خاموش میسازد؛ این فرآیند، جوهرهی اعمال نوعی خشونت گفتمانی نامرئی توسط مرکز تفسیر میشود.
فیلم «سامی»، بهعنوان نخستین فیلم عربی جنوب کشور در تاریخ سینمای ایران از آنجایی اهمیت ویژه مییابد که مستقیماً افق فهم مسلط مرکز را به چالش میکشد. این فیلم با روایت سرگذشت عاشقانهی مردی که فقدان ۲۰ ساله همسرش را باور ندارد و نمایش تداوم زخمهای جنگ در «ذهن و زمین» جنوب، یک «سنت متفاوت» و واقعیت محلی (پیرامون) را در برابر روایتهای رسمی (مرکز) قرار میدهد.
این کنش، مرکز را مجبور به مواجهه با یک «رنج ناگفته» میکند، چرا که گادامر تأکید میکند: «فهم همیشه فرآیند ذوب افقها است.» لذا چالش هرمنوتیکی در اینجاست که آیا افق مرکز آمادگی گشودگی برای ذوب شدن با رنج و زبان پیرامون را داراست، یا تلاش میکند آن را در چارچوبهای خود جذب و خنثی کند.
توسعه رسانه از منظر نقادانه، تنها به زیرساخت فنی محدود نمیشود، بلکه نیازمند تولید روایت بومی و اصیل است که بتواند افق مرکز را «به پرسش» بکشد (هنر پرسیدن گادامری.)منتقدان به «دیالوگنویسی شاعرانه» و لحن خاص گفتوگوها (به ویژه میان مادر و پسر) در فیلم سینمایی «سامی» اشاره کردهاند. این زبان که ریشه در یک سنت محلی دارد، فراتر از یک ابزار ارتباطی، بیانگر ساختار درونی شخصیتها و پیکره تضاد تاریخی-اجتماعی منطقه است. این رویکرد، زبان محلی را از تقلیل به صرف یک «لهجه» فرعی جلوگیری کرده و آن را به ابزار اصلی فهم ارتقا میدهد.
علاوه بر این، پروسه ساخت فیلم، کنشی ضدهژمونیک بوده است؛ فیلمبرداری در ۶۴ جلسه در گرمای طاقتفرسای ۵۳ درجه و تصمیم جسورانه برای حذف بازیگر مطرح و فیلمبرداری مجدد با بازیگری ناشناس، نشان از مقاومت فیلمساز در برابر قواعد و معادلات معمول «سینمای مرکز» دارد.
این خود، نوعی «خودآگاهی هرمنوتیکی» است که روایت را از قید و بندهای تولید مسلط رها میکند.
«سامی» به عنوان «عشقی ناتمام در گرمای ۵۳ درجه» توصیف شده است؛ که خود این فکت نشان میدهد گرما و جغرافیا، از حالت دکور به «فاعل کنشگر» تبدیل شده و حس و احساس غریزی جنوب را به مخاطب مرکز منتقل میکند، عملی که انتقال فهم را از سطح ایدئولوژیک به سطح حسی-وجودی ارتقا میدهد.
در نهایت، میتوان با تاکید اشاره کرد فیلم «سامی» صرفاً یک اثر هنری درباره جنگ نیست، بلکه یک پروژه هرمنوتیکی موفق است که با طرح رنج جهانی در یک بستر بومی (زبان عربی، جنوب کشور)، هنر پرسیدن را در برابر روایت مرکزی فعال میکند.
باوی ساجد و فیلمش، با طرح یک روایت اصیل و مستقل که ریشه در سنت عربی دارد، افق فهم مسلط مرکز را مجبور به بازبینی پیشداوریهای خود میکند و زمینهی یک گفتوگوی اصیل و متکثر را فراهم میسازد. این فرآیند موجب میشود تا تجربیات پیرامون به طور کامل شنیده شده و به شیوهای غنیتر و کثرتگرا در «سنت ملی» بازنویسی شوند؛ این هدف نهایی هرمنوتیک در حوزه توسعه فرهنگی و رسانهای است.
*دکتر محمدنبهان؛ پژوهشگر علوم اجتماعی