سینماسینما، میثم محمدی
سخت است بهرام بیضایی شدن. دشوار است در هر عصر و زمانه و در هر جغرافیایی اینچنین نام خود را درخشان نگاه داشتن. چرا در هر عصری فقط معدود افرادی چون بهرام بیضایی رشد میکنند؟ او به روشنفکری، هنر، اندیشه، معرفت در زیستن و عمق در نگاه به زندگی اعتبار میبخشد. بیضایی خود را به اقیانوس بیپایان درک و شهودِ خودآگاه و خودساختهاش که برآمده از ریاضتی خلاف روزمرهگیهای شبه هنرمندان عصرِ خود است، پیوند داده و از هرگونه لایه سطحی و خودنمایانه عبور کرده است. هویت بیضایی متاثر از درک او نسبت به زمانه و حتی فراتر از آن است، چرا که نوابغی چون او در ظرف زمان حال نمیگنجند و پا را از حال فراتر گذاشته و اندیشه خود را در آینده جاری میکنند. تفاوت نگاه او به جریانات اجتماعی، سیاسی، علمی و هنری در آثارش کاملا مشهود و قابل لمس است. او نه در نمایشنامهها، نه در فیلمها و نه در تالیفات خود در باب ادبیات و نمایش و مقالههای متعددی که در باب هنر داشته، هیچگاه از زاویهای دستکاری شده و دست چندم به موضوع نپرداخته است. همیشه نگاهی منحصربهفرد و دغدغهمند داشته و نکته دیگر اینکه طبق نگاهی به تاریخ زندگی و فعالیت او، هیچگاه منفعتهای مادی و شخصی او منجر نشده تا پوست عوض کند و خود را همرنگ با جریانات ضداندیشه و ضدمردم و متضاد با آگاهی عمومی پیش ببرد. بیضایی برای ساختن چنین هویت و جایگاهی خون دلها خورده و دلبسته بسیاری از زرق و برقهای موجود در دهههای گوناگون زندگی خود نشده است. در واقع بیضایی مسیر طاقتفرسایی را برگزیده که پستی و بلندیهای آن میتواند هر هنرمندی را از پای درآورد. بزرگی بیضایی نمایشی، تقلبی و برساخته از پروپاگاندای پوچ و هیاهوی رسانههای نوین و برآمده از جدالهای سیاسی و جناحی نبوده و از یک شعور ذاتی و پشتوانه علمی و دغدغهمندی متبلور شده که هزینه آن، صرف زمان و ثانیه به ثانیه از عمر خود کاستن، برای رسیدن به نتیجهای در خور است. بیضایی تاریخ ایران و کهن الگوها را سرلوحه بسیاری از پژوهشها و تالیفات خود قرار داده و رنج بسیار متحمل شده است تا حاصلی ماندگار در ادبیات نمایشی ایران داشته باشد. بیتردید قدم گذاشتن در این راه و تداوم داشتن و ثابت قدم بودن در آن، عشق و ارادهای آهنین میخواهد که او در طول بیش از ۶ دهه از فعالیت خود بدون وقفه و بدون در نظر گرفتن ناملایمات زمانه و عدم درک متولیان به آن پرداخته است.
حالا بیضایی تولد خود را سرپوشی بر واقعیت جامعه و وقایع در پیش چشمانش میداند و در آستانه ۸۱ سالگی پیامی به کانون کارگردانان میدهد و اعلام میدارد که این روزها در هیچ مراسمی شرکت نمیکند. این است که بیضایی را نسبت به دیگرانی که فقط نام هنرمند را با خود یدک میکشند و در این روزهای سخت، پر از رنج و سیاهی و لحظههای غمآلود، شمع و کیک شادی به دست میگیرند و رقص چاقو به راه میاندازند، متمایز میکند.
بله. بیضایی بودن سخت است. خودنمایی و تظاهر نکردن سخت است. برای ماندگار شدن و نفوذ به عمق دل و جان مردم، راههای پرتلاطم را پیمودن سخت است که هر کسی از پس آن بر نمیآید. دشوار است که از خویشتن بگذری و بار اندیشیدن به جای انبوهی از نابخردانی که ذرهای از ساحت هنر را درک نکردهاند را به دوش بکشی. سخت است هنرمند بودن و دشوار است بیضایی شدن.