سینماسینما، آرش عنایتی
«اگر دیری به مغاک خیره شوی آن مغاک هم در تو خیره خواهد شد» (نیچه)
اعدام(Kazn) نخستین فیلم بلند لادو کِواتانیا در حقیقت بر اساس ماجرایی واقعی ساخته شده که در واقع، رسوایی بزرگ پلیس و سیستم قضایی اتحاد جماهیر شوروی در دستگیری قاتلی سریالی به نام آندری چیکاتیلو است. قاتلی که در طی مدتی بیش از یک دهه، پنجاه و شش فقره از قتلهایش کشف شد و جایِ ضرباتِ کاردش را از فرق سر تا نوک انگشتان پای مقتولین میشد نظاره کرد. مقتولینی که مورد تجاوز قرار گرفته و جسدشان در گوشهای رها شده بود. برخی از اجساد آنقدر دیر کشف شدند که تنها استخوانی از آنها به جا مانده بود- از اتفاق نخستین قتلها- و برخی دیگر در زیر برف مدفون مانده بودند و سرمای استخوانسوز، گرمیبخشِ پروسهی تشخیص هویتشان شد. تشخیصی که کارد بر استخوان بازماندگان مینهاد و اعتراضهای عمومی را نسبت به عدم یافتن قاتل افزون میکرد.
در جامعهای که ردای حقیقت به هزاران دوز و کلک هربار به تیغ مصلحت دریده میشود تا به خیاطی سانسورچی از نو دوخت و دوز شود عاقبتاش جز این هم نمیتوانست باشد. ابتدا کتمان، سپس انکار و در انتها گرفتن اقرار اجباری! رویهای آشنا در هر حکومت توتالیتر، فیلم «اعدام» دقیقا همین مراحل را به تصویر میکشد و هرچند در ارتباط با قاتلی سریالی و فیلمی جنایی محسوب میشود لیکن به درستی در سطحی کلانتر، روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را نمایان میکند.
داستان در یک بازهی زمانی ده ساله میگذرد -۱۹۸۱ تا ۱۹۹۱- (با فیلمبرداری خاص دنیس فِرستوف Denis Firstov
که بیتردید، نماهایِ فیلم «خانهای که جک ساخت» به کارگردانی لارنس فون تریر را در نظر داشته است)در طول فیلم مدام رفت و برگشتهایی میان گذشته و حال انجام میشود تا روندِ استحاله و سرانجامِ خیره ماندن در مغاک را شاهد باشیم این خیرگی و پیامد محتوماش با هنرمندی تمام به تصویر در آمدهاند. تیرگی حاکم بر اغلب نماها(حتی نماهای بیرونی) انتخاب تونالیته رنگهای متفاوت( برای تاکید بر تمایز زمان داستان و از آن مهمتر سیرِ تطور رنگهای زمینهی جامعه) مچهای گرافیکی؛ اتخاذِ روشِ یکسان در ترکیببندی و حرکت دوربین میانِ نماهای قاتل و پلیس، همچنین استفاده از اورلپ صوتی بر روی نماهای متوالی(برای نمونه، لغزاندن صدای خواهرِ ورا-ذکر جزئیات فیزیکی قاتل- بر روی نمای عیسی داویدُف جهت اشاره بر لغزش داویدُف) نه تنها تماشاگر را برای فهم زمان داستان یاری میرسانند که مبین مفهوم کلی فیلم(سقوط قهرمان و فروپاشی جامعه) نیز هستند. در شش بخش مجزا -به نامهای رئیس، انکار، خشم، چانهزنی پذیرفتن اعدام-
که بی شباهت به ساختار رمان جنایت و مکافات داستایوفسکی نیست و از طریق ارجاعات متعدد و متنوع به سریال و فیلمهایی نظیر شکارچیان ذهن، کارآگاهانحقیقی، زودیاک، خاطرات قتل، سکوتبرهها و … در دل آن ماجراهای دلهرهآور و خونین، لحظاتی دلنشین و تفکربرانگیز برای هر علاقهمندی به سینما مهیا شده است.