سینماسینما، محمدرضا بیاتی
گمان نمیکنم غلوّآمیز باشد اگر بگویم شهاب حسینی یکی از محبوبترین بازیگران تاریخ سینمای ایران است؛ اما یکباره از سال گذشته، با موضعگیری خاص او در جشنوارهی فجر، این محبوبیت دچار خدشه و افت چشمگیری در افکار عمومی شد و در چند روز اخیر نیز او باز آماج حملات دیگری قرار گرفته است. اینبار دلیل انتقادات، انتشار فیلم کوتاهی از اوست که ظاهراً در آمریکاست و واکسن آمریکاییِ کرونا تزریق میکند. سال گذشته اگر جایگاه ویژهاش باعث شده بود که بسیاری به رفتارش به چشم اغماض نگاه کنند یا آن را صرفاً نوعی اختلاف نظر ِ سزاوارِ احترام بدانند اما بنظر میرسد این اتفاق تازه متأسفانه لطمهی شکنندهتری به اعتبار این سرمایهی ملی وارد آورده است. آیا آنگونه که گفته میشود شهاب حسینی ’ریاکار‘ است؟ یا چرا به او نسبت ’سلبریتی حکومتی‘ میدهند؟ در واقع، جواب به سؤالاتی از این دست از این نظر مهم است که بسیاری از سینماگران -و دیگر هنرمندان-چندین سال است که در معرض اتهام مشابهی هستند و گویا پاسخ متقاعدکنندهای هم برای آن ندارند! آیا همگی برای برداشتن سهم بیشتری از سفرهی غنائم عامدانه به ریاکاری افتادهاند و دستبوس و چاپلوس مدیران فرهنگی شدهاند؟ تردیدی نیست که برخی چنیناند اما -به باور نگارنده- بخش غالب کسانی که در جایگاه متهم ایستادهاند یا ناخواسته به گرداب پیچ در پیچ ساختار نابهنجار فرهنگی کشیده شدهاند و یا کسانیاند که میکوشند عملگرایانه از طریق تعامل با افراد یا ساختارهای هنر-نشناس و مانعتراش، چراغ فرهنگ این سرزمین را روشن نگه دارند؛ این خیرخواهان عملگرا حتی اگر آلوده به هیچ فسادی نباشند -از نگاه برخی- همین که راه تعامل با گفتمان رسمی را در پیش گرفتهاند انگ همدستی با ساختار ناسالم بر پیشانیشان میخورد و کسی، دیگر هیچ کدام از استدلالهای آنها را نمیشنود چه برسد به آنکه درستی یا نادرستی استدلالها بررسی شوند. با این وصف، به نظرم میآید برای درک عمیقترِ شرایط موجود باید به یکی از ریشههای اصلی شکلگیری این مسأله پرداخت؛ یعنی واکاوی سلبریتیکراسی یا فرهنگ سلبریتیسالاری در عصر جدید.
وقتی از آغاز عصری جدید صحبت به میان میآید معمولاً هدف اشاره به تغییری بنیادی است. یک دگرگونی بنیانکَن در نگرش انسانی یا اصطلاحاً یک چرخش اَبَرانگارهای (پارادایمی) که تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی را متأثر میکند. سلبریتیکراسی در دوران ما یکی از بازنمودها و نمایانگر عصری جدید است و مبتنی بر گفتمانی است که معتقد است ’ما مردم عادی‘ شهروندانی آگاه، خودمختار و رهایییافته هستیم و هیچگونه برتری و نابرابری را نمیپذیریم و حتی اگر آن نابرابری حاصل هوش، انگیزه و تلاش بیشترِ دیگران باشد هیچ حق بیشتری یا تبعیض مثبتی را موجه نمیکند. این گفتمان تازه با سادهسازی خیر و شرّ و دوگانهی ’مردم خوب‘ و ’نخبگان بد‘ برخلاف اعصار گذشته کمربند قهرمانیِ خود را از نخبگانِ ویژهخوار میگیرد و قهرمانان راستیناش را کسانی میداند که نگرش و منشِ یکی از مردمان عادی را دارند یا باید داشته باشند؛ سلبریتیها -با این تعریف- قهرمانان عصرجدید هستند. آنها صدای مردم عادی هستند و باید صدای کسانی باشند که ’صدا‘ ندارند یا مطالباتشان نادیده گرفته شده است. بنابراین در پارادایم جدید، مردم عادی سلبریتیها را تنها در صورتی قهرمانان خود میدانند که تجسم ارادهی عمومی باشند و همیشه با نخبگان قدرت و ثروت به روشنی مرزبندی کنند. در این تلقی هر نوع همنظری یا همراهی با صاحبان قدرت و ثروت حتی با انگیزههای مصلحتاندیشانه یا خیرخواهانه، به معنای همدستی با جبههی ضد مردم عادی است؛ در نتیجه هر رفتار یا گفتار سلبریتیها و سبک زندگی شخصی آنها با وسواس و تیزبینی از سوی مردم رصد میشود و هر گونه تخطی از معیارهای قهرمان مردم عادی باعث میشود که کمربند قهرمانی را از آنها پس بگیرند. در واقع، واکنش تند و موج انتقاداتی که نسبت به شهاب حسینی و بسیاری دیگر از سلبریتیها به راه افتاده است برآمده از غلبهی این پارادایم است در حالی که سلبریتیهای دیگری که حتی رفتارهای هنجارستیز دارند (مثلاً تتلو) به دلیل تقابل با سبک زندگی نخبگان در جبههی مردم عادی تلقی میشوند و به رغم رفتارهای غیرقابل دفاع، هواداران میلیونی خود را از دست نمیدهند.
پیچیدگی اینجاست که این تلقی از مردمگرایی گرچه مفهوم مردم را تحریف می کند ولی کاملاً نادرست یا ناموجه نیست! بلکه آمیزهای از باورهای درست و نادرست است که میتواند در برخی موارد موجه و در برخی دیگر ناموجه باشد با اینحال همه را به یک چوب میراند؛ یعنی هم کسی که برای بهرهمندی از منابع قدرت و ثروت، تظاهر به باور گفتمان اعتقادی رسمی کند و هم کسی که واقعاً معتقد و باورمند است و بدون تظاهر، خواسته یا ناخواسته، در چارچوب گفتمان رسمی پذیرفته میشود؛ پارادایم جدید تفاوتی بین این دو دسته قائل نمیشود آنچنانکه گاهی معیارهای قرار گرفتن در جبههی مردم عادی بسیار نکتهسنجانه و حتی عجیب به نظر میرسد. بنابراین، به نظر میرسد درک این نکته آسانتر میشود که چرا بیشتر سینماگرانی که با گفتمان رسمی سازگار میشوند، از دیدگاه پارادایم تازه، ریاکار یا حکومتی هستند. در این نگرش جدید هر نوع تعامل یا سازگاری در بیشتر موارد بدون نوعی همدستی ناممکن دانسته میشود؛ در واقع هر نوع رفاه مالی یا موفقیت شغلی هم اغلب بدون ریاکاری امکانپذیر تلقی نمیشود. این باورها تا چه حد درست باشند یا نباشند درهر حال برای سلبریتیها زمانهی سختی آغاز شده است و کسانی که میکوشند آلوده نشوند یا با خطاهای ناگزیر اما چشمپوشیدنی زندگی کنند برای متقاعد کردنِ مردم، کار دشواری در پیش دارند.
در این یادداشت قصدم جانبداری از یکی از طرفین دعوا نبود هرچند بهجد معتقدم ما نیاز داریم یکدیگر را دائماً نقد کنیم و روشن است که بسیاری از مواضع یا رفتارها قابل دفاع یا موجه نیستند اما نقد همواره باید مدارا و انصاف را هم مدنظر داشته باشد و -تا جای ممکن- به نفی مطلق دیگری منتهی نشود.