سینماسینما، سعید هاشمزاده:
«سوءتفاهم» نمایشنامه مشهور آلبرکاموست. اینکه چرا نام سلسله یادداشتها درباره سینما را اینگونه اسم گذاری کردهام، یادآوری مضمونی است که نمایشنامه گوشزد میکند؛ یادآوری اینکه مواجهه انسانی در یک موقعیت ناشناخته میتواند سوءتفاهم را در روابط انسانی ایجاد کرده و به تراژدی منتهی گردد.
مسئله مهم در نقد سینمای امروز ایران نیز یک سوتفاهم است که به پایانی تراژیک تن داده. سوءتفاهم اول نشناختن تئوری و نوشتن نقد است. رابطه تئوری و منتقدان، همانند رابطه کسانی است که میخواهند با دل و جان به یک ماشین پیچیده صنعتی/ هنری عشق بورزند. ماشینی که حجم غول آسای آهن وارههایش آنقدر نیاز به شناخت دقیق دارد که منتقدان مورد خطاب عطایش را به لقایش میبخشند، و با نادیده انگاشتن آن بالکل از خیرش میگذرند، و از کنارش عبور میکنند.
زیرا قرار را بر این گذاشته اند که عاشق سینما باشند و عشق به سینما کافی است! این گزاره شاید شما را به یاد سینه فیلهای دو آتشه بیندازد. آنهایی که در جنبش سینماتکها و جشنوارهها دنبال کردن مولف و عشق ورزیدن به فیلمها را اصلی اساسی در نوشتن درباره سینما میدانستند. آنهایی که دیدن فیلم را به درک درست آن ترجیح و با کورنومتر قصد رکورد زنی در تماشای فیلم را داشتند.
جنبش و نگره سینه فیلیا، یا برخواستن سینه فیلها در امتداد تاریخی سینما، روندی منطقی است که ذوق ورزی به فیلم دیدن و عشق ورزیدن به سینما را گسترش میدهد اما بسیاری از لزومات سینما را نیز نادیده میگیرد. اعم از فرم آن و نگاه به ساختار و تکنیک و روایت. در واقع عشق به سینما و سینه فیل شدن بخشی از ماندگاری سینما در دل علاقهمندان را به تحرک وا میدارد اما بخش اعظم دیگر را نادیده میانگارد. آن بخشی که تلاش میکند تا این پیچیدگی صنعتی/هنری را واکاوی کند و نه اینکه فقط شرح، توصیف و با هیجان بنگرد. نگریستن همراه با هیجان همان آفتی است که یک سینه فیل در روبرو شدن با فیلمی پیچیده و سخت خود را اسیر لغزشهای احساسی و هیجانی میبیند و از تحلیل متکی بر نظریه یا تئوری دوری میکند، تحلیلی که میتواند راهنمایی درست برای مخاطب فراهم آورد و از «چه» تا «چگونه» را واکاوی کند.
ادامه دارد…