سینماسینما، ونداد الوندیپور
یک سینماگر، مثل هر هنرمند دیگری اگر بخواهد کارش را با سیاست در آمیزد در بدو ورود با یک دوراهی روبرو می شود؛ دو راهی با دو مقصد کاملا متفاوت و متضاد؛ تبلیغ یا انتقاد.
فیلمسازی که راه تبلیغ را انتخاب می کند، فیلمی می سازد در خدمت دیدگاه ها و پروپاگاندای قدرت سیاسی حاکم. فیلمی سفارشی و متکی بر منابع مالی دولتی که از مواضع و اقدامات حاکمان دفاع می کند و سعی می کند مردم را وادارد این مواضع و اقدامات را بپذیرند و تحسین کنند. مثالش برخی از فیلم های ساخته شده در شوروی سابق است یا بعضی از فیلمهایی که در دهه ۱۹۳۰ در مدح و تبلیغ عقاید فاشیستهای آلمانی و ایتالیایی ساخته شدند.
اما در نقطه مقابل، با فیلمسازی طرف هستیم که مسیر دست چپ، یعنی «انتقاد» را انتخاب می کند. انتقاد از کج روی ها و مواضع غیر مردمی قدرت حاکم. او نه تنها با قدرت مداران سازش نمی کند بلکه تلاش می کند نتایج نظرات و اقدامات غلط آنها نظیر استبداد و اختلاف طبقاتی و تبعیض و نابرابری های اجتماعی را نقد کند و در معرض دید مردم بگذارد و حقوق شهروندان را گوشزد کند. برخلاف فیلمساز رسته تبلیغ، هدف وی نه کمک به حاکمان که یاری رساندن به محکومان است.
سینماگر منتقد، برخلاف فیلمساز تبلیغاتچی که از پاداشهایی که قدرت در اختیارش می گذارد بهره مند می شود، کم و بیش با مشکل مواجه بوده و باید بابت مواضع منتقدانه اش هزینه بدهد. بسته به جایی که هست، ممکن است برای گرفتن مجوز، تهیه یا اکران و پخش فیلمش با مشکل روبرو شود، خانه نشین شود یا گاه هزینه های سنگین تری پرداخت کند. برای مثال، در دهه ۱۹۵۰ و در جریان حرکت موسوم به مک کارتیسم، بسیاری از فیلمسازان دگراندیش یا از سینمای امریکا بیرون رانده شده یا از امکان فیلمسازی محروم شدند. بسیاری از سینماگران آزادیخواه شوروی سابق هم سرنوشتی مشابه داشتند. این را هم باید اضافه کرد که انتخاب مسیر تبلیغ یا انتقاد صرفا مختص کارگردانان نیست و همه دست اندرکاران سینما از فیلمنامه نویس گرفته تا بازیگر و غیره را در بر می گیرد؛ هر آن کس که دارای دیدگاه و استقلال شخصیت است و نسبت به خود و دیگران احساس مسئولیت می کند، یا نمی کند.
و در این میان تاریخ قضاوت خواهد کرد که کار کدام یک از این دو گروه ارزشمند است و در خدمت ارزش های والای انسانی. مردم هم چشمان تیزبینی دارند.