سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه
La Noia، بوم خالی (۱۹۶۳)، ساخته دامینو دامیانی
۱
دینو (هورست بوخهولتس)، هنرمند به آخر خط رسیده، شیفتهی مدل جوان سیسیلیا (کاترین اسپاک) است و از این که دختر نه تنها با او، بلکه با هنرمند نقاش همسایهاش لوسیانی نیز همین ارتباط پرفراز و نشیب را داشته، ناراحت است. دینو در تلاشی برای خنثی کردن برنامهی دختر برای تعطیلات در کاپری با رقیبِ عشقی نادیدهاش، به او پیشنهاد ازدواج میکند و هنگامی که دختر پیشنهادش را رد میکند، از سیسیلیا دعوت میکند تا به املاک مادر سلطهجویش، یک آمریکایی ثروتمند (بت دیویس)، در رُم بپیوندد، به این امید که بتواند او را با سبک زندگی پر زرق و برق خود اغوا کند.
پس از ناامیدی از اینکه هرگز نخواهد توانست با او رابطه تک همسری داشته باشد، ماشین اِسپُرت خود را به دیوار می کوبد. در حین دوران نقاهت در بیمارستان متوجه می شود که احساساتش نسبت به سیسیلیا هرگز متقابل نخواهد بود. هنگامی که سیسیلیا از سفر خود برمی گردد، دینو اعلام می کند این رابطه به پایان رسیده. بعد آن، شاهد دور شدن دختر زیر باران از بالای پنجره ی استودیویش است.
۲
فیلمی که حال و هوای سینمای ایتالیا در دوران اوجش را به یاد میآورد. زمانی که که سینما در قاببندی و طراحی بصری، با فیلمهای آنتونیونی و فلینی، به معماری نزدیک شد. این همه را در این فیلم دامینو دامیانی بر اساس داستانی از آلبرتو موراویا در شکل و شمایلِ فیلمی میبینید که پر است از نوعی خشم جوانانه و نوعی سرگشتگی نسل جوان زمان ساخت فیلم. نسلی که ارتباطش را با واقعیت اطراف از دست داده و در این فیلم به شکل نقاش بورژوایی جلوهگر میشود که همهی آمال و آرزوهایش را در دختر مدل جوان سبکسری میبیند که به هیچ چیز و هیچ کس وفادار نیست. انگار رویایی باشد خارج از دسترس؛ چیزی که نمیشود تصاحبش کرد.
استودیوی هنری دینو، نقاش جوانی که ایدهای برای نقاشی کردن نمییابد، را پنجرههایی با قابهای بلند تشکیل میدهد؛ انگار همهی استودیو، قابهای تقسیمبندی شدهی بوم یک نقاش باشد، جایی که از آن پایین دینو برای اولین بار چشمش به مدلِ جوان اغواگر میافتد که به استودیوی نقاش پیر روبروی استودیویش میرود. همین طراحی بصری را در دیگر صحنههای فیلم میتوان دید. از جمله اتاق خوابِ بزرگِ مادر آمریکایی ثروتمند دینو (بت دیویس) که مدل اغواگر در یکی از معروفترین صحنههای فیلم بر روی تختش دراز میکشد تا دینوی اسیر او شده، بدنش را با اسکناسهای درشتِ مادر بپوشاند.
این همه به مَدَدِ فیلمبرداری روبرتو جراردی به دست آمده و البته همکاری تونینو گوئررا فیلمنامهنویس در شکل دادن به سرگشتگی دینو در پی سَرابی که به حقیقت نمیپیوندد و گویی همیشه خارج از دسترس باقی میماند. صحنههای شبانهای که دینو به طلب محبتِ معشوق از دست داده به قطعه زمین بایری خارج از شهر و به آغوشِ زن تنفروش جوانی پناه میآورد، که او هم رهایش میکند، به یاری همین طراحی بصری به دست آمده.
صحنههای خیابانهای شبانهای که با نور چراغهای وسط اتوبانها رنگآمیزی شده و ماشین دینو با سرعت به بلوک سیمانی میکوبد، و صحنهی بارانی انتهایی فیلم جایی که دینو از آن بالا شاهد دور شدن دخترِ مدل در باران است و موسیقی کوبهای لوئیس باکالوف در سکانس آغازین، جایی که دینو بوم خالی روبرویش و تابلوهایی را که کشیده با کاردک پاره میکند، و همین موسیقی در صحنههای تعقیب دختر، جایی که با مردان دیگر قرار میگذارد (ایدهی اسیر شدن در رویای زنی که قابل دستیابی نیست و از داستان موراویا ریشه میگیرد) به زیبایی این التهاب درونی به زبان نیامده را نشان میدهد.
بازی هورست بوخهولتس با آن خشم و شوریدگی ناامیدانه، نوعی جیمز دین سربرآورده در سینمای ایتالیا را به یاد میآورد. بت دیویس با همان شگرد همیشگی فاصلهگذارانه در نقش، سیمای ملکهای از محبت دور مانده را به زیبایی روی پرده جسمیت میدهد و کاترین اسپاک، در نقش سیسیلیا مدل اغواگر، انگار همان تصویر شیطان هبوط کرده به تابلوی نقاش پیر استودیوی همسایه دینو است، جایی که او به شکل مدل روی بوم نقش بسته، از نقاش پیر در شکل و شمایل شیطانی پیر سواری میگیرد. چیزی شبیه وسوسهای گناهآلود در شکل و شمایل دختری امروزی که آمده مرزهای توهم و واقعیت را در یکی از دیدنیترین تجربههای سینمایی دامینو دامیانی جابهجا کند.