سینماسینما، جابر تواضعی
بدون شک شجریان کاملترین شمایل یک هنرمند ملی است. این شمایل، گذشته از هنرش در آواز و موسیقی، حاصل ویژگیهای دیگری است که در او متجلی شد. سابقه قاری قرآن بودن او و مخصوصاً خواندن مناجات ربنا وجه مذهبی این شمایل را ساخت و حمایتش از اعتراضات مردمی این پازل را تکمیل کرد. تا جایی که بسیاری از ما که اهل موسیقی سنتی نیستیم و حتی بلد نیستیم «ربنا» و «مرغ سحر» را هم تا آخرش بخوانیم، به این شمایل احساس ارادت میکنیم.
غریبگی ما با موسیقی سنتی، به هژمونی این موسیقی در دهه شصت برمیگردد. زمانی که غیر از نوحههای مذهبی و مارشهای نظامی و حماسی و سرودهای انقلابی، چیزی که بهعنوان موسیقی از رادیو و تلویزیون میشنیدیم، همردیف ناله و زنجموره بود و نیاز طبیعی و انسانی ما را به موسیقی شاد و ریتمیک برآورده نمیکرد. راز اقبال و موفقیت بسیاری از خوانندگان لسآنجلسی و «ترانه»های ممنوعشان را که درست یا غلط با عنوان «مبتذل» دستهبندی میشد، باید در همین جستوجو کرد. از دورهای حرف میزنم که حتی بهکار بردن واژه «ترانه» ممنوع بود و این تقسیمبندی که فلانی «اهل نوار» هست یا نه، دلیل مکدر شدن بسیاری از ارتباطات میان فردی و فامیلی و حتی بههم خوردن وصلتها بود. نوعی خودسانسوری ناشی از جوزدگی که گرچه به قوت گذشته نیست، اما در لایههای سنتیتر جامعه همچنان مشهود و پابرجا است.
آن افراط نمیتوانست نتیجهای جز تفریط داشته باشد. با اغماض و نرمش سنتگرایان، همه آنها کمانه کرد و به سمت خود جامعه برگشت. حالا در زمانه خاموشی عندلیبان، زاغچههای انکرالاصوات نهتنها در فضای مجازی که حتی از رسانههای رسمی هر خزعبلی را به اسم شعر و ترانه و موسیقی بر سر جالیز جامعه و مردمانی که ما باشیم، فریاد میکنند و صدالبته ما که وارثان ندیدبدیدِ همان دورهایم، سوت و دست و هورا نثارشان میکنیم. فارغ از ارزشگذاری موسیقیایی، بدون تعارف و فارغ از جوزدگی فضای مجازی و ژستهایی که این چند روز در استوریها و پستهامان خواهیم گرفت، با خودمان صادق باشیم؛ شما صدای امثال تتلوها و ساسی مانکنها را بیشتر از صدای ماشینهای کناریتان میشنوید یا صدای شجریان را؟!
فارغ از محدودیتهای مشهد و شرایط کرونا، به استناد تجمع مردم در خیابانهای اطراف بیمارستان جم تهران، میتوان پیشبینی کرد که تشییع جنازه استاد شجریان هم به لیست پرجمعیتترین تشییعهای سالهای اخیر اضافه خواهد شد. اما از بسیاری جهات با نمونههای پیشیناش متفاوت خواهد بود. طرفداران فردین که یکی از پرجمعیتترین تشییع جنازههای تاریخ کشور را برای او رقم زدند، مخاطب مستقیم فیلمهای او نبودند و در حقیقت نوستالژی نسل پدرانشان را بدرقه میکردند. اما شجریان قبل از اینکه به نوستالژی تبدیل شود، به یک شمایل تبدیل شد.
بخش زیادی از شمایل شجریان به رویکرد او پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، تحریم پخش آثارش و مخصوصاً ربنا از رادیو و تلویزیون و در یک کلام غیبت خودخواستهاش برمیگردد؛ وقتی که محکم و استوار ایستاد و خودش را صدای خس و خاشاک خواند.
درست است که آخرین کنسرت او به سال ۸۷ برمیگردد، اما حالا دیگر دوست داشتن شجریان به معنای دوست داشتن خود او یا ترجیح هنر موسیقی سنتی بر انواع دیگر نیست؛ دوست داشتن شمایل هنرمندی است که چون علاوه بر رسالت هنری وظایف دیگری هم برای خودش قائل بود، تلاش کرد در یک بزنگاه تاریخی نقش درستی ایفا کند و صدای مقاومت مردمی باشد که از زبان آنها تصنیف «تفنگت را زمین بگذار» را خواند.
انتشار زمزمه زیر لب و مشمئزکننده این شعر توسط یکی از اصلیترین مسببان آن روزها در ویدئویی که اخیراً در فضای مجازی منتشر شد، علاوه بر غلظت جو سالوس و ریا در جامعه و میزان وقاحت او، میتواند نشاندهنده پایمردی هنرمندی باشد که اتفاقاً چون با هژمونی غالب همصدا نبود، حالا برای مصادره به مطلوب طعمه لذیذی بهحساب میآید. همین است که خبرگزاری رسمی کشور (ایرنا) اولین رسانهای است که خبر فوتش را منتشر میکند، صدا و سیما بعد سالها بر اساس قاعده «هنرمند خوب، هنرمند مرده است» با انتشار خبر فوتش به ممنوعالتصویریاش خاتمه میدهد و مقام رسمیای که بیتفاوت از کنار او و مردمی که او کنارشان ایستاده عبور کرده، پیام تسلیت میفرستد. در حالی که در زمان حیاتش نامگذاری یک خیابان به نام او هم با حرف و حدیثهای فراوانی روبهرو شد.
مصادره نام و هنر او پس از مرگش داستان تازهای نیست و قطعاً همین جا متوقف نخواهد ماند. اما یاد او برای همه ما یادآور مردی است که اول هنرمند و انسان بود و دوم اینکه میدانست سرمایهاش را کِی، کجا و برای چه کسی هزینه کند.