عرض اندام مکن ای مطرب

سینماسینما، زهرا مشتاق
از دیدن فیلم مطرب حیرت زده شدم و فکر کردم چطور می شود کسی حاضر شود به شناسنامه حرفه ای خود این چنین آتش بزند؟
مطرب حاصل سینمایی است که می خواهد بدنه خود را به هر قیمتی سرپا نگاه دارد. سینمای بدنه ای که تا مفهوم صنعتی شدن، کیلومترهای نوری فاصله پیدا می کند. اما سینمای بدنه، معنای واقعی اش سخیف بودن نیست. می توان فیلمی ساخت که خوب فروش کند و در عین حال لوث و سطح پایین نباشد. می توان هم گیشه تضمین شده ای داشت و هم پیشینه خود را محفوظ نگاه داشت.
مطرب، بخصوص در بخش ورود به کشوری دیگر، فیلم نامه اش سست و کم مایه‌تر می شود. درست است که زن معاون وزیر می تواند سفارش کند پ، چون زن معاون وزیر است. اما بالاخره وقتی قرار است کنسرتی در حد فردی شناخته شده اجرا شود و در مجرای تنگ ممیزی ها لغو می شود، فرد و گروه شناخته شده‌ای جایگزین می شود و سفارت تا این حد دچار چالش نمی شود. می شود با سفارت های ایران در همه کشورها کلی شوخی معقول کرد؛ از ناکارآمدی و بود و نبودشان که اغلب تفاوتی ندارد. اما این گاف، بیشتر گاف فیلمنامه است تا سفارت ایران در استانبول. چون نه باورپذیر است و نه در فیلم نامه خوب می نشیند.
درست مثل رابطه خواننده ترک فیلم و فواد. چطور می شود باور کرد خواننده ای در این سطح، به راحتی وارد چنین رابطه لوس و کودکانه ای شود؟ خواننده ای تا این سطح که بسیار هم گرفتار است و سر شلوغ، برای تنها بچه اش پرستار مرد می گیرد؟ خودش و بچه اش و پرستار مرد به تنهایی در یک خانه بزرگ زندگی می کنند؟ بی هیچ خدم و حشم دیگری؟ اصلا فواد چطور و چگونه به زندگی این زن راه پیدا کرده است؟ و ده ها سوال دیگر که مربوط به نقص جدی فیلم نامه است.
در جهان سینما ده ها فیلم خیلی خوب وجود دارد که قصه اش درباره آدم‌هایی است که مثلا محافظ یک شخص خیلی مهم بوده و به شکل درست و باورپذیری، به لحاظ قواعد فیلمنامه و سینما با شخص مشهور گره عاطفی خورده و میانشان موازنه ای درست برقرار می شود. اما در مطرب به راستی همه چیز شوخی است. چیزهایی روی کاغذ نوشته شده و همین طوری تبدیل به فیلم شده است. فیلمی که نه یک کمدی خوب است نه یک فیلم اجتماعی خوب. ملغمه ای است که در عمل، شعور مخاطب را به طور مستقیم مورد هدف قرار می دهد و گذر از فروش بیست میلیارد تومان، گویا امضای برگه ای است برای ساخته شدن فیلم هایی از این دست. فیلم هایی که «برفوش» است و مخاطب را روی صندلی های سینما می نشاند. اما آیا به عنوان فیلم ساز وظیفه ای هم داریم؟ آیا به هر قیمتی می توانیم مخاطبین خود را روانه سینما کنیم؟ آیا اخلاق و احترام به فکر و شعور دیگران جایگاهی در تصمیم گیری فیلم سازان دارد؟ آیا ما اجازه ساخت هر فیلمی و به هر شکلی داریم؟
در سینمای ایران می توان نمونه های خوبی از فیلم های کمدی – اجتماعی نام برد و شاخص‌ترین آنها «اجاره نشین ها» و «مهمان مامان» از داریوش مهرجویی و «شکار خاموش» و «قصه های مجید» از کیومرث پور احمد است. حتی مجموعه هایی به کارگردانی مرضیه برومند که در سال های گذشته از تلویزیون ایران پخش شده است از جمله طنزهای قابل اعتنایی است که علاوه بر طنزی با ساختاری درست و فیلمنامه های چفت و بست دار، انعکاسی از مشکلات اجتماعی زمانه خود است.
قرار نیست فیلم کمدی بی در و پیکر باشد. قرار نیست هر فیلمنامه ای ارزش تبدیل شدن به فیلم داشته باشد. این مهم، نه تنها راجع به فیلم های کمدی که درباره همه گونه ها صدق می کند. اگر فضایی را نمی شناسیم، حق نداریم درباره آن چیزی بنویسیم و بسازیم. چرا؟ چون نویسندگان و فیلمسازان، خواه ناخواه الگو قرار می گیرند و کسانی به آن ها تاسی جسته و رفتار و قلم و فیلم آن ها را ملاک خود قرار می دهند. اگر زمانی در برابر نویسندگان زرد نویس مقاومت می شد، به دلیل نمونه های خوب داخلی و خارجی است که وجود داشته و دارد و همین امروز نیز، مقاومت در برابر فیلم هایی که می شود با بستن در و پنجره و کشیدن پرده هایش به جنین های چند قلو رسید؛ به دلیل وجود فیلم های خوبی است که حیف است با وجود آن ها، فیلمی چون مطرب عرض اندام کند.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 127994 و در روز جمعه ۶ دی ۱۳۹۸ ساعت 18:18:27
2024 copyright.