سینماسینما، محمد تقیزاده
حضور و صحبت های اخیر مسعود فراستی در برنامه دورهمی و گفت و گو با مهران مدیری بار دیگر نام این منتقد همواره جنجالی را در صدر اخبار و تحلیل اهالی فرهنگ و رسانه قرار داد. اما این مگر نخستین باری بود که فراستی در ضدیت افکار رایج سینمادوستان حرف و سخنی گفته است که این بار تا این حد موضوع جنجالی و داغ شده است؟
موضوع این یادداشت دفاع یا حمله به فراستی و نقدهای شفاهی و مکتوب او نیست، بلکه قرار است آسیب شناسی و تحلیل مختصری در باره رفتارها و کنش های کاربران فضای مجازی و برخی منتقدین دراین باره انجام شود.
در ماجرای سخنان جنجالی اخیر فراستی در دورهمی بار دیگرروشن شد که تا چه حد جامعه ایرانی جامعه دوقطبی است و سیاه و سفید اصلی ترین رنگی است که درنگاه شهروندان و حتی اهالی فرهنگ وجود دارد. فراستی مثل همیشه صحبت های مخالف جریان مرسوم نقد سینمایی در ایران انجام داده و کازابلانکا و اسکورسیزی و نولان و دنیرو را زیر سوال برده است و این شاید به مذاق بسیاری از دوستاران این بزرگان سینما خوشایند نباشد و گروهی از منتقدان نیز این نوع تحلیل و حکم صادر کردن توسط شخص خاطی را نپسندیدند که به نظر نگارنده تا اینجا نظر و رای هر دو صحیح و منطقی است. مشکل از جایی شروع می شود که مخالفان و منتقدان فراستی یک شبه می آیند و می خواهند تیشه به ریشه هر آنچه مسعود فراستی در طول سالیان دراز مطالعه و پژوهش در راستای سینمای ایران و جهان کسب کرده زیر سوال ببرند. مخالفت با همه نقدها و نظرات فراستی امری دقیق و منطبق با عقل و منطق است اما بی سواد خواندن و ننوشتن حتی یک نقد مکتوب توسط وی دیگر معنای نقد و مخالفت نخواهد داشت و به تسویه حساب شخصی و تخریب شبیه خواهد شد، به طور کلی به نظر می رسد در ایران افراد در نگاه دیگران یا در اوج و قله قرار می گیرند یا باید در افول کامل و به قهقرا انداخته شوند و تحلیل همه جانبه و سبک سنگین کردن همه ابعاد یک موضوع و یک شخص خیلی مرسوم و پذیرفتنی نیست.
مشکل دوم چنین نگاهی نیز به شخص فراستی و حرف ها و واکنش هایش بر نمی گردد بلکه وامدار و متاثر از سیستمی است که امثال فراستی را اینچنین بزرگ و یکتا کردند. به طور قطع منتقدان و صاحبنظران زیادی در زمینه سینما در کشور وجود دارند که اگر بیشتر از فراستی درباره سینما تلاش و مطالعه نداشتند کمتر از او هم نبوده و نیستند اما چرا افکار عمومی و جامعه سینمایی در نخستین مواجهه با نام «منتقد سینما» نام مسعود فراستی را به به ذهن و خاطرشان متبادر می سازند؟ پاسخ این سوال مشخص است بخشی از آن به شخصیت و کاراکتر فراستی بر می گردد و بخش مهمی به سیستمی که او را حمایت و کاور می کند مربوط است. برنامه هفت در چهار دوره برگزاری با جیرانی، گبرلو، افخمی و لطیفی همواره از مسعود فراستی در بخش نقد سینمایی خود استفاده کرده(در دوره گبرلو کمتر حضور داشت)، بعضی مواقع نیز نظر و حکم صادر کردن های وی به عنوان نتیجه و ماحصل جلسات بررسی فیلم ها بیرون آمده است.بر فرض صاحبنظر بودن فراستی آیا این شیوه تحلیل و بررسی همه فیلم ها با عنایت به اهمیت سلیقه و نگاه افراد مختلف در ماهیت هنر و از نگاه تنها یک متخصص و کارشناس امری صحیح و بی اشکال است؟چه بسا فیلم های زیادی بودندکه به خاطر نقدهای منفی مسعود فراستی از فروش افتادند اما فیلم های آنچنان بدی نبودند و می توانستند با طرفداران آن نوع سینما و یا مخاطبان عادی ارتباط بر قرار کنند. آیا استفاده همیشگی از یک منتقد در رسانه ملی و جلوگیری از نگاه های منتقدان و کارشناسان سینمایی دیگر معنایی جز انحصار و حمایت یک سویه منتقد خاص را تداعی می کند؟
در بخش آخر باید به شخصیت فراستی و تاثیر آن در جنجالی شدن و بزرگ شدن نام و نشانش اشاره کرد. نوع بیان فراستی که بسیاری او را «منتقد شفاهی» موفق تری می دانند تا سینمایی نویس برجسته ای، از مهمترین دلایل موفقیت او در مناظرات و تحلیل های دو یا چند نفره است. فراستی در برخی مواقع طوری حرف می زند که اصلا نیازی به توضیح و تحلیل بیشتر به مخاطب و شخص مقابلش نمی دهد و تنها با یک جمله «در آمده» یا «در نیامده» ماجرا را فیصله می دهد و نیاز به تحلیل و تفسیر بیشتری به خود و مخاطبش نمی دهد.
سواد سینمایی مسعود فراستی که در روزهای اخیر به کل نادیده گرفته شد از دیگر امتیازات او محسوب می شود. ای کاش دوستانی که فراستی را بی سواد می خوانند یک بار توضیح می دادند که چطور یک فرد بی سواد و ناآگاه به سینما می تواند تنها با اتکا به حمایت های جانبی اینچنین دوام بیاورد و روی افکار عمومی تاثیر بگذارد؟
اما بخش مهم موضع گیری های فراستی که نباید مغفول بماند نگاه حاکمیتی و رویکردی است که وی در مواجهه با برخی فیلم ها اتخاذ می کند. نمونه اخیر و آشکارش دفاع تمام قد از فیلم «روز صفر» بود که در جشنواره سال گذشته انجام داد و فیلم روز صفر که موضع سیاسی و کیفیت هنری مشخص و معلومی داشت را به عنوان نمونه کامل سینمای ملی بر شمرد.
دیگر مواضع فراستی در حمایت از فیلم هایی چون «شرط اول» از مسعود اطیابی، «اخراجی های ۱» از مسعود ده نمکی، «طلا» از پرویز شهبازی از دیگر نمونه هایی است که فراستی به تمجید از فیلم های متوسط یا ضعیف پرداخته و در مقابل فیلم های پرطرفداری که هم در ایران هم در جهان و هم در اذهان عمومی و داوران و منتقدان برجسته بوده را بی ارزش خوانده است؛ نمونه بارز این نمونه فیلم جدایی نادر از سیمین ساخته اصغر فرهادی است. حال سوال برای سینما دوستان پیش می آید که چطور منتقد سخت گیر و رادیکالی چون فراستی که جدایی نادر از سیمین، هامون و دیگر نمونه های به نسبت موفق سینمای ایران را زیر سوال می برد درحالیکه به تحسین آثاری چون اخراجی ها و شرط اول می پردازد؟