سینماسینما، ایلیا محمدینیا
بدون قرار قبلی دعوتی به خویشتن است به تمام آن چیزهایی که باور و فرهنگ ما را ساخته است. فارغ از تمام اختلاف سلیقه ها و دیدگاه های اعتقادی و جهانبینی و نگرش های سیاسی که اینجا ملک طلق کسی نیست که اینجا خانه ابدی همه ایرانیان است که اگر عده ای برای منافع خود چون خوره به جان فرهنگ و باور و ریشه های ما افتاده اند تا با بهانه های پیشرفت و تعالی این جهانی و آن جهانی باور خود را تحمیل کنند باید همچون پیرمردی که به رغم بیماری محکم در خانه کهن و آبا و اجدادی اش چون سرو کمر خم نکرد و ایستاد، بایستیم که چهره و نماد فرهنگی ایرانی بماند که رفته رفته بی هویت نشویم. چالشهای هویتی تنها برای آنان نیست که بار سفر بستند برای کسانی هم هست که هستند اما همه چیز خود را به ثمن بخس به حراج گذاشته اند تا بنایی بی هویت را مالک شوند.
شعیبی دغدغه میراثی را دارد که رفته رفته رنگ می بازد. میراثی که زیر بار فشارهای اقتصادی و گاه سیاسی تاب حیات نداشته و رنگ می بازد.
فیلم داستانی سرراست دارد با آدم هایی که باور پذیرند. داستان پتانسیل بالایی برای کلیشه و شعاری شدن دارد اما فیلمساز اثرش را به سلامت از این ورطه عبور می دهد.
پیرامون بازگشت به خویشتن به فرهنگ و زاد بوم هرگاه اثری ساخته شد در نگاه نخست آنچه بیش از هر چیزی بروز بیرونی داشت دعوت شعاری و نگاه دستوری فیلمساز بود. بدون قرار قبلی اما شعار نمی دهد تنها دعوتی است به آنچه از گذشتگان رسیده و ما میراثدارش هستیم.
اگر می خواهید از بدون قرار قبلی لذت ببرید فیلم را باید که از زاویه فیلمساز دغدغه مندی ببینید که نگران هویت فرهنگی و باورهای ایرانی است. هر ارجاع دیگری لذت این گردهمایی بدون قرار قبلی را از بین می برد.