سینماسینما، ذبیحالله رحمانی
وقتی تاریخ سینمای ایران را مرور میکنیم در هر مقطع یک مدیر لایق در رأس امور قرار میگرفت فیلمهای ماندگاری هم متولد میشد. به عنوان نمونه، فرخ غفاری (۱۳۸۵-۱۳۰۰) سینماشناس، منتقد و یکی از مدیران فرهنگی که جریان سینمای متفاوت و نوین را پایه گذاری کرد.
چند سالیست که مدیران سینمایی به جز اندکی از آنها، همگی با نمره تجدیدی و با تبصره و خواهش و تمنا در شهریور ماه قبول میشدند و یک پله بالاتر میرفتند و برای سرنگونی این سینمای بی در و پیکر، در آب نمک میخوابانند تا توسط مدیران انتصابی منصوب شوند و یکی یکی تیر خلاص به سینمای ایران تازه شکوفا شده بزنند.
از هنرمندنماها، خبر جمع کن فعالان هنری، منشی صحنه سریالهای سطحی، خبرنگارهایی که از روی دست دیگران رونویسی میکردند را برای سمتهای مهم و تصمیمگیر، حکم مدیریت صادر میکردند.
این مدیران درجه چند، طالب سینمای درجه چندم نیز بودند. با ستارههای خوش سیما، در اتاق مدیریتشان عکس یادگاری میگرفتند.
فیلمهای سطحی با نگاه مدبرانه سطحیشان، یکی پس از دیگری روانه اکران میشدند. و خوراک نه چندان مناسبی را تحویل مردم میدادند و در تربیون انحصاریشان از رشد و توسعه و پیشرفت سینمای ایران و در سمینارها، کنفرانسها و ورکشاپها از سینمای ناب و سبک ویژه آن سخن میراندند. و سرانجام حضور خانوادگی در محافل هنری جهان از جمله جشنواره فیلم کن، عکس یادگاری می گرفتند.
رفته رفته سینمای ما چه در جهان و چه در ایران با افت کیفیت روبرو میشد.
آن وقت همین مدیران بر کنار شده نقش اپوزیسیون را بازی میکردند و وامصیبتا سر میدادند. انگار که در نابودی این سینما نقشی نداشته و نخواهند داشت، بلکه اگر دوباره بر مسند قدرت برگردند، چهها که نخواهند کرد.
حالا در این هنر خسته و از نفسافتاده که نای حرف زدن ندارد، با نسخهپیچی اورژانسی، میخواهند جان بیجان سینما را دوباره احیاء کنند.
افسوس و صد افسوس که قافیه را باختهایم.