سینماسینما، بهرنگ ملک محمدی
شنای پروانه ساخته محمد کارت ترکیبی از سینمای داستانی و مستند است که ارجاعات مشخصی به روزگار معاصر دارد. فیلمی که در برخی سکانس ها به شکل بی رحمانه ای خشونت عریان در زیر متن جغرافیای جنوب شهر را به تصویر می کشد و صراحتی مثال زدنی در نقد طبقه ای دارد که خود را به اصطلاح خوب می نامد. جماعتی که می خواهد خود را ادامه عیاری و لاتی با سابقه دیرینه در فتوت و جوانمردی جا بزند اما انگار در دوران معاصر از آن فرهنگ تنها نامی مانده و ناجوانمردی و نابودی هر آن چه که می توان اخلاق نامید جایگزین آن شده است.
محمد کارت با توجه به سابقه مستند سازی و جهان فیلم تحسین شده اش خونمردگی به سراغ فضایی می رود که خوب آن را می شناسد و این از همان گریم خیره کننده امیر آقایی در سکانس های اول نمایان است. فیلم ساز با قرار دادن یک جستجو در ابتدای داستان مخاطبش را به سمت یک درام معمایی خشن سوق می دهد. معمایی که جهانی تازه خلق می کند و حجت با بازی خیره کننده جواد عزتی که این روزها در هر دوگونه درام و کمدی به بلوغ حرفه ای رسیده به دریافتی تازه می رسد. دریافتی که بر اساس جستجو شکل می گیرد. جستجویی به غایت خشونت بار و هدفمند که سیاه نیست و اتفاقا در نهایت فرهنگی را نقد می کند که انسان قانونمدار را استهزا می کند اما در طرف دیگر با گرفتار شده الوات محله اش لبخند می زند و گویی نفسی به راحتی می کشد.
شنای پروانه چند نکته مهم دارد. نخست توانایی فیلم ساز در به تصویر کشیدن مناطقی از شهر است که این جا به شدت واقعی است و در برخی سکانس ها اجرایی عالی دارد. دوم فیلمنامه ای که در تمام لحظاتش با یک روایت خطی و منطقی از عنصر غافلگیری به خوبی استفاده می کند و مخاطب را به حدس، گمان و همراه شدن با داستان وا می دارد و سوم پایانی فوق العاده با یک قاب ماندگار است. پایانی هوشمندانه که انگار تمام جهان فیلم در آن نهفته است.
شنای پروانه به گمان ام فیلم شریفی است که علیرغم خشونت بسیار و عریانش دغدغه مهمی دارد و شجاعت تحسین برانگیز فیلم ساز در نمایش زوایایی از شهری که انگار روز به روز بی رحم تر می شود. شهری که شاید دیگر دوستش نداریم…