سینماسینما، فریبا اشوئی
مردن در آب مطهر قصه ندارد .روایت فیلم چند پاره است.پی رنگ اصلی به مهاجرت افغان ها به اروپا از طریق خاک ایران می پردازد. اما این پیرنگ صرفا فُرم گزارشی پیدا کرده است. در این نوع فرم، راوی صرفا بر تبعات جنگ و ناامنی در خاک افغانستان- که یکی از آن ها مهاجرت است- بدون هیچ چالش دراماتیکی متمرکز شده است.آدم های قصه مردن در آب مطهر صرفا تیپ اند و فیلمساز تعمدا از نزدیک شدن به آنها پرهیز دارد مبادا گرفتار عناصر قصه گویی شود. مرد و زن افغان به امید زندگی مطلوب و آزادی به روش قاچاق از مرزهای مشترک با ایران، به این کشور سفر می کنند اما نه برای ماندن بلکه برای عبور چون مدینه فاضله برای آن ها اروپا است. مهاجرت بدون تأیید رسمی، طبق قوانین کشورهای مختلف خودش، یک خلاف تلقی شود و همه دولتها معمولاً برای مهاجرت غیرقانونی بازداشت و حبس تعیین میکنند. این قانون برای اروپا هم البته سخت تر( تغییر دین یا دگرباشی) هم جاری است و در متن به کرات به آن اشاره می شود. این که چرا اجرای قوانین مهاجرت وتخطی از آن، در ایران این همه از نظر فیلمساز غیر معقول جلوه داده می شود یا مردم ایران در چند قاچاقچی وزورگیر و بزهکار و… خلاصه می شوند و یا حتی تصویر زیبایی هایش هم به تصویر خرابه های حاشیه شهر محدودشدهاند را اگر بخواهی با هر متر و معیاری قضاوت کنیم ،هدفی جز سیاه نمایی و تخریب ایران در آن متجلی نخواهد بود. از این ها که بگذریم، فیلم ریتم کندی دارد .اوج آن هم که درپایان فیلم تعبیه شده (مرگ رونا) بدلیل نبود چارچوب دراماتیک در روایت، نیمه کاره رها شده است. یعنی ابتکار غیر موثر فیلم ساز درپایان باز آن هم ،کمکی به نجات فیلم نکرده است.
قصیده گاو سفید یک درام انتقادی است. عنوان فیلم هم بدون ربط به تم انتقادی آن نیست. پیرنگ اصلی به پدیده قصاص وتبعات آن در زندگی خانواده های قربانی پرداخته اما تم داستان خطاهای دستگاه قضا را تعقیب می کند.
قصیده گاو سفید داستان یک خطی وتختی دارد ونویسنده تلاشی در دراماتیزه کردن روایت از خود نشان نمی دهد.اگرچه موتیف های اجتماعی وانتقادی ریزی بر پیرنگ اصلی سایه انداخته اما به دلیل ضعف های ساختاری این موتیف ها بر کلیت فیلم و روایت موثر واقع نمی شوند.چیزی به نام تمپو یا ریتم در کلیت ساختار جایی ندارد.همه عناصر سازنده فیلم در دو رکن اصلی ساختار ومحتوا بی اثر ،تکراری وحوصله سر برند.تنها بازی های نسبتا قابل قبول مریم مقدم و علیرضا ثانی فر است که فیلم را از سقوط کامل نجات داده است.
پوست را می توان از جمله آثار متفاوت وقابل تامل جشنواره سی وهشتم عنوان کرد.پی رنگ اصلی درباره یک افسانه قدیمی از خطه آذربایجان ایران است که به نوبه خود از غنای فرهنگی و اصالت فولکلوریک بالایی برخوردار است.روایتی از عشق دوجوان که طلسم وجادو آن را به زوال کشیده است.پیش از بیان هر نکته ای مهم ترین چیز در موفقیت فیلم پوست، انتخاب سوژه وجسارت در بیان موضوع خاص آن وعبور از شماری از تابوهای اخلاقی وشرعی است. راوی اصلی عاشیق خوان است . عارف و نغمه سرای سیاری که ساز مینوازد و افسانه ای را باآواز میخواند. کاراکترهای اصلی این افسانه آراز( عاشق) و مارال( معشوق) هستند که عشقشان با دخالت آنتاگونیست های درام ، یعنی سید و مادر آراز و البته برخی عناصر غیر ارگانیک دچار سختی ها و تلاطم شده است .فَکت های مهمی از رسومات در این فیلم به چالش کشیده می شوند .همچنین صحنه های مهم ودلهره آوری از روشهای ساخت طلسم وارتباط با موجودات غیر ارگانیک درآن به تصویر کشیده شده که پوست را به اثری متفاوت وقابل تامل بدل ساخته است.ضمن این که ساختار فیلم را هم می توان تماما در خدمت متن و البته قابل قبول ارزیابی کرد.