سینماسینما، ذبیحالله رحمانی
این روزگار تلخ اندیش و نامراد، بد جور پاپیچ انسانهای وارسته، پیوسته و وابسته را اسیر خاک میکند.
درباره همه نوع انسان مصداق بارز دارد، اما در خصوص هنرمندان این مرز و بوم، حکایت غریبی داشته و خواهد داشت.
محمد علی فردین تا آخرین لحظه های عمرش دوست داشت که به حرفه خودش برگردد، اما اجل مهلتش نداد و حسرت را بر دل دوستدارانش گذاشت.
بهمن مفید خیلی دوندگی کرد و در چند جا صدا پیشگی و عروسک گردانی کرد، اما هرگز اجازه جلوی دوربین را نیافت و سر بر بالین خاک نهاد.
از فیلمسازان مطرح همچون فریدون گله و سهراب شهید ثالث و دیگران، در غربت تنهایی و داخل کشور در گمنامی بدرود حیات گفتند و آثاری که میتوانستند در کنار سایر هنرمندان این سرزمین خلق کنند و مثل همه فیلمسازان مطرح، متوسط و حتی ضعیف، چند فیلم قابل تامل را در تاریخچه سینما تا ابد به یادگار بگذارند، اما حیف که اسیر خاک شدند و حسرت دیدن شان را از مخاطبان دریغ کردند.
باید تا کی پاکسازی و تسویه حساب ادامه یابد؟!
این جامعهای که در تفکر، تکه تکه شده و در وجه فرهنگی در شرف رسیدن به انحطاط فکری، تضاد منافع ملی و سست شدن انسجام ملی که هشداری به غایت خطرناک در حال وقوع است.
چه اتفاقی بدتر از وقایع این دوران، باید بیفتد تا به وحدت رویه برسیم.
وقتی در شعار، جذب حداکثری را ملاک میدانیم، ولی در عمل حداقلها را جذب میکنیم.
بهتر نیست این اندک هنرمندان صاحب نام را به سرزمین مادری شان دعوت کنیم و این سالها را در آرامش بسر ببرند و اگه تمایل دارند اجازه فعالیت داشته باشند و این جامعه حداقل از گزند بدخواهان در امان بماند.