سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی
مریم بحرالعلومی – فیلمساز جوان سازندهی فیلم «پاسیو»- در ادامهی تجربه اندوزیهایش، این بار نیز با محوریت موضوع دشواریهای اجتماعی زندگی زنان در جامعهی امروز ایران به ساخت فیلم سینمایی «شهربانو» روی آورده است. نویسنده فیلمنامه آشکارا میکوشد تا به مناسبات اجتماعی به شدت دگرگون شده و نابهنجار جامعهی امروز ما، با تمرکز بر مصایب زندگی زنی مثل شهربانو، نگاهی انتقادآمیز داشته باشد. این دگرگونیها و تغییرات شگفتآور را از درون خانهی شهربانو تا دیگر کانونهای اجتماعی، به روشنی میتوانیم شاهد باشیم. فیلم «شهربانو» که فیلمبرداری آن از اوایل آذر ماه ۱۳۹۸ آغاز شده بود، به دلیل همهگیری ویروس کرونا و دشواریهای ناشی از آن، با وقفهی ناگزیری در جریان ساخت و تولید، روبهرو شد و در جریان جشنوارهی جهانی فیم فجر، فرصتی مناسب فراهم آمد تا این فیلم به نمایش در آید.
به یاد دارم که در بررسی فیلم «پاسیو» به عنوان نخستین کار حرفهای مریم بحرالعلومی، اشارهای گذرا داشتم که: «اگرچه فیلم پاسیو در سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر، از بخش جلوهگاه شرق، سیمرغ بهترین کارگردانی را برای سازندهاش به ارمغان آورده است، با این همه، بیگمان، این کارگردان جوان بهتر از هرکسی میداند که برای برداشتن یک گام بلندتر و رفتن به پیش، مخاطبان فیلم بعدی او، انتظارهای به مراتب بالاتری از وی خواهند داشت.» به همین روی، در بررسی اجمالی «شهربانو» نیز نمیتوان بیاعتنا به چنین انتظاری، به ضعفها و قوتهای آن اشاره کرد.
در فیلمنامهی «شهربانو» با قصهی چندان پیچیدهای روبهرو نیستیم. شهربانو ( فرشته صدرعرفایی) زنی میانسال است که برای جرمی ناخواسته (جابهجایی موادمخدّر) به زندان افتاده است و پس از ۱۱ سال دور ماندن از خانواده، از زندان مرخصی میگیرد تا در مراسم عروسی تنها پسرش (با بازی سامان صفاری)، شرکت کند. شهربانو در رویارویی با فرزندانش، خیلی زود در مییابد که شرایط زندگی فرزندانش دور از انتظار وی، بسیار سخت و دشوار است. در نبود او –به عنوان مادر– در کنار فرزندانش، حتی پیوندهای عاطفی و روابط خانوادگی میان فرزندانش نیز بسیار آسیب دیده و خدشهدار شده است. در شرایطی که حتی پسر شهربانو به عنوان کسی که قرار است عروسیاش را جشن بگیرد، از معرفی شهربانو به عنوان مادرش، به خانوادهی عروس، اکراه دارد، یا وقتی که یکی از دخترانش از معرفی او به دختر کوچک خودش، به عنوان مادربزرگ دخترک، خودداری میکند، شهربانو در وضعیت روحی غیرمنتظرهای قرار میگیرد. به گونهای که حتی برای شرکت در مراسم عروسی پسرش نیز، دچار تردید و دودلی میشود. طراحی همین فضای عاطفی آمیخته به ترس و تردید و ناباوری در فیلم، میتوانست ظرفیت مناسبی برای ایجاد تعلیقهای تاثیرگذار ایجاد کند که نتیجهی آن واکاوی نگاهی روانشناختی به مناسبات اجتماعی -از درون خانه تا فضای اجتماعی امروز ما- باشد. پُر واضح است که بخش عمدهای از این فضاسازیها پیش از آن که به تصویر درآید، باید در متن فیلمنامه طراحی شود. برای نمونه، دیده نشدن پدر خانواده –که در جریان گرفتار شدن شهربانو و زندانی شدنش، انگار خود را کنار کشیده است – و یا دختری که از او نیز در فیلم سخن به میان میآید، اما در عمل، هیچ کدام در فیلم حضور ندارند و غایب هستند، در ساختار نهایی تدوین شدهی چنین اثری، خالی از اشکال نیست. صد البته، نشان ندادن این آدمها به خودی خود ایرادی ندارد، به ویژه که میدانیم با پرداخت درست و سنجیده و بدون حضور عینی یک شخصیت در یک فیلم، نیز گاهی میتوان برای آنها حضوری تاثیرگذار را به تصویر کشید. افزون بر اینها، در فیلم «شهربانو»، با داستانکها و قصههای فرعی دیگری هم سروکار داریم که به دلیل محوری بودن داستان شهربانو، در عمل، فرصتی برای به سرانجام رساندن آنها باقی نمیمانَد.
حضور فرشته صدرعرفایی، بازیگر با سابقهی سینمای ایران در فیلم «شهربانو»، یکی از امتیازهای مثبت چنین اثری است. بازیگری که بازی درخشانش در فیلم «کافه ترانزیت» ساختهی زندهیاد کامبوزیا پرتوی را باید به راستی نقطهی عطفی برجسته در دوران بازیگریاش به حساب آورد. با این همه، به نظر میرسد که در فیلم «شهربانو»، به دلیل نوع طراحی این شخصیت محوری، به میزانی که در کاری مثل «کافه ترانزیت» همراهی و همدلی مخاطب را بر میانگیزد، باعث همذاتپنداری ما نمیشود. شاید به این دلیل که از نگاه مخاطب، شهربانو، تلاش چشمگیری برای تغییر شرایط نابهنجار و نامتعارفی که با آن روبهرو میشود، از خود نشان نمیدهد.
اندیشمند بزرگی میگوید: «فیلسوفان تنها به تعبیر جهان بسنده میکنند، در حالی که هدف دگرگونی آن است.» تماشاگر فیلم «شهربانو» نیز انتظار دارد که حتی حضور کوتاه مدت شهربانو در میان خانواده اش، بعد از سالها دوری، باید بتواند او را با انبوه دشواریهای ریز و درشت فرزندانش نزدیک کند و فراتر از یک شاهد مُنفعل، یا تنها بسنده کردن به نگاهی دردمندانه به زندگی آنها، حضور وی باید سرانجام به تغییر رفتار و دگرگونی مناسبات درون خانوادگی آنان منجر شود. کاری که در عمل، به دلیل نزدیک نشدن شهربانو به فرزندانش و بیخبر ماندن از درد و داغهایشان، موجب تغییر و دگرگونی دلخواه در وضعیت موجود خانوادهاش نمیشود. مسئلهای که شاید با نگاهی واقعبینانه و نه آرمانگرایانه به زندگی آدمهایی از جنس شهربانو و خانوادهاش، در روزگار ما چندان هم ناآشنا به نظر نرسد!
فیلم «شهربانو» با پیراستنهایی به ویژه در منطق داستانپردازانهی اثر و روابط باورپذیر شخصیتها، میتوانست از آنچه هست، گرمتر و گیراتر شود. چرا که سازندهی چنین فیلمی به خوبی نشان داده است که با الفبای کارش آشناست و به جای افتادن در دام ساخت فیلمهایی خنثی و بیخاصیت از نوع کمدیهای نازل، بر مصایب زنان و مادران دردمند و بیپناه روزگار ما تمرکز کرده است و رویکرد ارزندهاش در تولید درامهای اجتماعی با محوریت خانواده، به راستی جای قدردانی دارد.