سینماسینما، ابوالفضل نجیب
درگذشت تقوایی واکنشهای بسیاری را در میان اهالی سینما و در همسایگی آن در میان جامعه هنری برانگیخت. دامنه این واکنشها علاوه بر سویههای عاطفی و احساسی به چالشها و مشکلات قدیمی و همیشگی حوزه فرهنگ و هنر و بهطور خاص سینما کشیده شد؛ به مهمترین این مشکلات یعنی ممیزی و فراتر حاکمیت سانسور که طی دهههای گذشته یا به خروج فیلمسازان از ایران، یا مثله کردن فیلمها و در نهایت به روزه سکوت فیلمسازان و عزلتنشینی منجر شده است.
آنچه از فردای درگذشت تقوایی شاهد بودیم واکنشهای اعتراضی به سرنوشت تحمیلی بر هنر در این مرزوبوم بود. درگذشت تقوایی را شاید بتوان به نوعی فرصت یا توفیق اجباری برای طرح دوباره معضل سانسور بر سینما و راههای برونرفت از آن تعبیر کرد. فرصتی که اگر چه با مستمسک قرار دادن شرایط موجود سیاسی و اجتماعی و اقتصادی میتواند تبعات غیرقابل پیشبینی و با انگهای مختلف در بر داشته باشد، اما از آنجا که هیچ دستاوردی بدون هزینه نبوده و نخواهد بود، بنابراین با هر میزان تبعات ادامه این مطالبهگری ضروریترین چالش پیش روی اهالی هنر و سینما محسوب میشود.
بدیهی است از کمترین دستاورد و با هر میزان تبعات بیش از هر کس سیاستگذاران نظم و نظام سینمایی منتفع خواهند شد. چنانچه سالهاست علیرغم همه شلکن سفتکنها در این خصوص اما بیشترین انتفاع از همین اندک فیلمهای مستقل و نصف و نیمه از آن همین سینمای دولتی و شبه دولتی بوده است. بیتردید اگر از مسیر این چالش و مطالبهگری فرجی هر چند اندک هم برای احیای سینمای مستقل به معنای خاص آن حاصل شود، پیشاپیش باید مرهون ایستادگی فیلمسازی بدانیم که بیشتر عمر واقعی خود و همه عشق و علاقهاش به نوشتن و فیلمسازی را قربانی استقلال هنرمند و در دفاع از شأن و شرافت هنر کرد.