سینماسینما، ابراهیم عمران
آدمی گویا بالفعل توانایی آن را دارد که موجودی شریر و آزار دهنده نام یاید. و این نگره شاید بر افراد زیادی مطابقت داشته باشد. انسانهایی که شاید در حالت عادی، رفتاری مناسب از خود بروز دهند؛ ولی همین که قدر قدرتی میبابند، دیگر آن آدم قبل نیستند. مراد از این پیش غلیانی، نقبی است به فیلم das exeriment (آزمایش) از آلمان. تولید سال دوهزار و یک میلادی. داستان تعدادی که قرار است در آزمایشی شرکت کنند. عدهای نقش زندانی و در مقابل تعدادی هم نقس زندانبان را بازی میکنند. ابتدا قرار بر بازی بود واقعا -یا اینکه این افراد چنین در سر میپروراندند- لودگیهای زندانیان و از آن طرف زندانبانان، اما خبر از وضعیت جدیدی میداد. مخاطب شناخت چندانی از شخصیتهای داستان نداشت. جز کاراکتری که حالیه راننده تاکسی است و گویا جامعهشناسی خوانده است. و در تصادفی با دختری آشنا شده که از مراسم تدفین پدرش بر میگشته است. فیلم ریتمی قابل قبول دارد. گروه آزمایشکننده نیز در اتاقی دیگر ناظر بر اعمال هستند. قرار بر آن است که خشونتی رخ ندهد. رفته رفته اما میل به برتریطلبی (خصوصیت ذاتی آدمی) بر زندانبانان مستولی میشود. به واسطه رفتار تحریککننده یکی از زندانیان (همان راننده تاکسی) که با شماره هفتادوهفت شناخته میشود؛ زندانبانی سر ناسازگاری آغاز میکند. آنسان که وضع به حالت بغرنجی در میآید. تا جاییکه یکی از ناظران رای به پایان آزمایش میدهد که با مخالفت رئیس گروه مواجه میشود. تنبیهاتی برای شماره هفتادوهفت در نظر گرفته میشود. اما به واسطه آنکه در قرارداد دوهفتهای، در پایان مبلغی، دستشان را خواهد گرفت تحمل این وضعیت، صلاح دانسته میشود. به واسطه عینکی که این فرد دارد تا شعاعی میتواند تصاویر را مخابره کند؛ که آن هم با فرد دیگری قرارداد میبندد. کلیت فیلم در شناخت روحیه انسان در مقام زیردست و بالادست است. آزمایشی سخت و طاقتفرسا. فیلم هر چند فرجامی ناخوش مییابد، ولی مخاطرات چنین فضایی را آشکار میکند. انسانهایی که میتوانند «گرگ انسان» شوند. آدمیانی که هر لحظه به سبب قدرتی که به دست میآورند، درندهخو و بدطینت خواهند شد. و زندانیانی که چارهای جز پذیرش وضع موجود ندارند. جنگلی فرضی با تعدادی انسان؛ که میتواند تعمیم به جامعهای فراتر در آن لحاظ شود. گروهی که فی نفسه بد نیستند؛ اما قدرت میتواند آنها را در سراشیبی سقوط قرار دهد. فیلمساز (الیور هیرشبیگل) در اثرش، به دنبال آن است که تاثیر قوانین بر آدمی را به تصویر کشد. میزان پایبندی به آن تا چه حد میتواند ادامهدار باشد. ولی سیر فیلم و از یک سوم میانی آن خط بطلانی بر همه داشتههای ذهنی مخاطب میکشد. مخاطبی که خود شاید در چنین بزنگاهی، همانی شود که چند نگهبان شده بودند. جانی و تجاوزگر و زورگو. سه خصیصهای که میتواند در انسانهای بیشماری وجود داشته باشد. این فیلم به درستی نشان داد، آنچه در پیرامو مان میگذرد و در فضای رئال، ناشی از آزادی عملی است که به هر حال از مجاری قانونی و غیر آن به عدهای تفویض میشود و این افراد هستند که تا سر حد جنون، میل به برتریجویی رفتاری و کرداری دارند. زمانی که زندانبانان آگاه میشوند که رئیس اصلی، ساعاتی در آزمایشگاه نیست (وقفه در اجرای قوانین اجتماعی) دست به پرخاشگری نسبت به زندانیان (افراد عادی اجتماع) میزنند. و این امر معنایی جز همان قانون جنگل مالوف ندارد. قانونی که قوی، ضعیف را میدرد. حتی با وجود قوانین وضع شده اجتماعی. تماشای این اثر، شاید تلنگری به همه باشد؛ آسیبشناسی وضعی که شاید روزی گرفتارش شویم. حتی در جزئیترین امور روزانهمان. حتما که نباید حاکم و قدرتمند باشیم؛ کوچکترین نیروی فائقهای که به دست آوریم، ما هم میتوانیم زندانبانان خطرناکی شویم؛ امتحان و آزمایشی که شاید طی زندگی، روزی در آن قرار گیریم؛ شک نکنیم!