سینماسینما، کیوان کثیریان در روزنامه شرق نوشت:
ناصر تقوایی؛ از برجستهترین و تأثیرگذارترین سینماگران مؤلف تاریخ سینمای ایران درگذشت.
گرچه در یک نگاه گذرا بهنظر میرسد او در دوران فعالیت حرفهای، فیلمهای کم تعدادی ساخته و در تلقی عام، در زمرهی سینماگران کمکار محسوب شود ولی واقعیت آن است که او کارنامه پرباری به لحاظ کیفی و حتی کمی دارد که او را از تمام کارگردانان دیگر متمایز میکند. ساخت ۶ فیلم سینمایی، یک سریال که با اختلاف بهترین سریال ایرانی تاریخ محسوب میشود(دایی جان ناپلئون)، یک اپیزود از یک فیلم بلند(اپیزود کشتی یونانی از مجموعه قصههای کیش)، دوازده فیلم مستند درخشان به همراه یک فیلم کوتاه ماندگار(رهایی) و دو فیلم سینمایی ناتمام و البته چندین و چند فیلمنامهی ساخته نشده، بخشی از کارنامه سینمایی ناصر تقوایی محسوب میشود. کارنامهی وزینی که وجود هر کدام از مواردش میتواند برای برخی فیلمسازان دیگر افتخاری جاودان باشد.
اگر تصور میکنیم تقوایی کمکار بوده، شاید به دلیل آن است که احساس میکنیم ما بهقدر کافی از وجودش بهره نبردیم و به دلیل سالیان درازی است که او فیلم نساخته و خانه نشینی اختیار کرده است. وگرنه من مستقیما از خود آقای تقوایی شنیدم که اصلا موافق این تصور نیست، به شدت هم با این ایده مخالف است و اتفاقا اصرار دارد که بسیار هم پرکار است. او گفت که؛ چرا فکر میکنید، نوشتن داستان و فیلمنامه و عکاسی کردن و تدریس کردن و خواندن و به ایدههای تازه فکر کردن کار نیست؟
او که در حالت طبیعی هم گزیده کار بود، فیلمهای سینمایی و سریالش را در طول سی و یک سال ساخت و تمام فعالیتهای تصویریاش را طی کمتر از چهل سال انجام داد. این میزان فعالیت سینمایی برای او که هر اثرش یک اتفاق بزرگ به حساب میآمد، برای علاقهمندان سینما سیراب کننده نبود.
فاصله بین فیلم سوم و چهارم ناصر تقوایی سیزده سال و فاصله میان فیلم پنجم و ششم او نه سال بود. او آخرین فیلمش را ۲۴ سال پیش ساخت و برای آخرین بار ۲۱ سال پیش پشت دوربین ایستاد، آنهم برای فیلم مستندی که ساخت آن منجر به ثبت جهانی هنر تعزیه در یونسکو شد. به اینها اضافه کنید پروژههای ناتمام «چای تلخ» و «زنگی و رومی» و پروژهی پرحاشیه و دزدیده شدهی «کوچک جنگلی» و چند پروژهی نوشتاری ناتمام را.
تقوایی واقعگرایی، نثر مستحکم، و نگاه شاعرانه را در آثارش گرد هم آورد و با جغرافیای بومی و جزئیات زندگی ایرانی در هم آمیخت. وگرنه چه کسی میتواند داشتن و نداشتن همینگوی را چنان جذاب و دیدنی اقتباس کند و با زندگی بومی جنوب ایران بیامیزد که بسیاری آن را از اقتباس هاوارد هاکس هم جلوتر بدانند؟ یا اقتباسش از باتلاق میکاوالتاری و داستان «آرامش در حضور دیگران» ساعدی.
چه کسی میتواند با این دقت و ظرافت، زندگی شهری و آدمهای طبقات مختلف را بازآفرینی کند که او در «داییجان ناپلئون» کرد؟ آیا فیلم یا سریالی سراغ داریم که از اصل اثر نیز پیشی گرفته باشد آنگونه که تقوایی با اثر ایرج پزشکزاد کرد؟
آیا جز در سایهی شناخت عمیق از فرهنگ و جغرافیا و آئینها و رفتار مردمان میتوان آثاری اینچنین آفرید؟
آیا فیلمسازی داریم که به اندازهی تقوایی بر ادبیات و نثر فارسی و ادبیت آن در عین سادگی و روزمرهگی تسلط داشته باشد؟ چند فیلمساز داریم که به قدر تقوایی، دقت و وسواس و تسلط بر زیبایی شناسی و بیان سینمایی داشته باشد و به قدر او قاب و میزانسن و دوربین بشناسد؟
تقوایی فیلمنامههایی نوشت که همگی صاحب جوهره و درونمایهی اعتراضیاند و شخصیتهایی تنها و سرکش آفرید که هریک به نوعی با نظم حاکم سرِ جدال دارند، بدون آنکه شعار سیاسی بدهند. تقوایی همواره منتقد ساختارهای بستهی قدرت، سانسور و زوال اخلاق اجتماعی بوده اما هرگز به دام لحن و زبان مستقیم در آثارش درنغلطید. به ظرافت و لحن کنایی فیلم کوتاه رهایی نگاه کنید، به نقد تند نظام پدرسالار در آرامش در حضور دیگران توجه کنید، کنایههای تاریخی، سیاسی و اجتماعی دایی جان ناپلئون را ببینید.
او در عین جدیت، تسلطی بدیع به فضای طنز داشت که نمونههای روشنش را در ای ایران و دائی جان ناپلئون و حتی ناخدا خورشید میتوان ردیابی کرد.
مستندهای درخشان او با فضایی شاعرانه و واقعگرایی رویاگون، همگی از بهترین مستندهای تاریخ سینما هستند.
مجموعه داستان تابستان همان سال نوشتهی تقوایی نیز مشخصا نثر درخشان تقوایی و تسلط رشکبرانگیز او بر ادبیات را به رخ میکشد.
اما حضور و تاثیر تقوایی را نباید تنها محدود به داستانها و فیلمهایش دانست. او بیشک با فیلمهایش جریانساز بود ولی علاوه بر آن در سالهای گذشته بهعنوان یک هنرمند تمامعیار و مسئول، بهشکلی پیشروانه و شجاعانه بارها و بارها با سخنان صریح و حملات تند علیه سانسور، در هر فرصتی روشی که برای مبارزه انتخاب کرد را توضیح داد و تبیین کرد.
سخنانی که مدتها پیش گفته شده ولی همچنان بهروز، کامل و کاربردی است و راهگشای مفیدی برای حرکات اعتراضی. آنهم در عصری که برای فعالیت هنری، سردرگمیها و اختلاف نظرهای بسیاری وجود دارد. تعبیری که او از فعالیت نکردن خود ارائه کرده یکی از پیشنهادات مهم در این باره است.
صحبتهای او در ششمین جشن انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران که ۲۴ دیماه ۱۳۹۱ برگزار شد را بخوانید:
«هیچ کس مانع فیلم ساختن من نیست. اگر روزی بخواهم از کسی اجازه بگیرم، دیگر فیلم نمیسازم. از این عمری که برای فیلمسازی گذاشتم، متاسفم. در این سالها وقتی فیلمهایم را میبینم انگار فیلمهای یک آدم دیگر را میبینم. این دی وی دیها و نوارها که در بازار است کار من نیست. هر بار که یکی از آنها را میبینم بخشی از آن قیچی شده است. تلویزیون که مطابق سلیقه خود بدون هیچ قانونی قیچی به جان این فیلمها میاندازد. جالب است صحنههایی از فیلمهایم را دیدم که تروکاژ شده است. اینها فیلمهای من نیست. شاید سعی کنم کپی درستی از فیلمهایم را پیدا کرده و اعلام کنم هر شخصی دوست دارد این دی وی دیها را تهیه کند چون نسخههای دیگر مورد تایید من نیست.
البته سر خیلی از آدمهای دیگر هم که فیلم خوب ساختند، همین بلا را آوردند. گوشی هم برای اعتراض نیست. برای فیلمهای ما تبر برداشتهاند. این دوران چون نمیتوانند فیلمهای خوب بسازند فیلمهای خوب گذشته را قلع و قمع میکنند. امیدوارم بتوانم با فیلم نساختنم به سهم خودم باعث سقوط این سینما شوم شاید با فروریزی آن چیز تازهای از نو دربیاید. این سینمایی نیست که نسل من و پیش از ما و حتی نسل باهوش بعد از ما میخواستند. این سینما دفن شده است. کوشش کنیم با فروریزی آن نهال تازهای جان بگیرد.»