حسین سلطان محمدی
سینماسینما- بالأخره پخش برنامه «هفت» آغاز شد و همه گمانه زنی ها درباره دست اندرکاران آن و روش برنامه، به نقطه روشنی رسید. اگر در دو سری قبلی، وجهه رسانه ای مجریان آن، بر وجهه سینمایی غلبه داشت؛ در این سری برعکس شده است. بنابراین، طبیعی است که نگرش برنامه ای به سمت تولیدکنندگان سینما بچرخد. همچنین نگاه صاحب رسانه، یعنی مسئولان فعلی سیما و شبکه سه، هم به سینما متفاوت تر از نگاه مسئولان قبلی است. در این زمینه تا حدودی مدیر شبکه سه سیما در برنامه، توضیح داد. بدین شکل، باید پذیرفت که سری جدید «هفت»، متفاوت است. اما نکاتی در نخستین پخش دیده شد که تا حدودی به آنها می پردازیم.
دست اندرکار اصلی «هفت»، بهروز افخمی – که برای همه شناخته شده و دیدگاه هایش، تعریف روشن دارد – در لابه لای کلماتی که برای پخش انتخاب کرده بود، به حضور دولت در سینما و تزریق بودجه و اصطلاحا وجود سینمای گلخانه ای انتقادات بسیاری را مطرح کرد و آن را با توجه به نتایج به دست آمده برای سینمایمان، مضر و پایان یافته قلمداد کرد و حتی از زبان یکی از افرادی که سخنانش پخش شد، اعلام کرد که اجازه داده شود سینماگر فیلمش را بسازد، حتی اگر مبتذل می سازد و چرخه طبیعی تولید و عرضه و نظارت درون سینمایی و غیردولتی، بتدریج بر روند تولید مبتذل آن غلبه کرده و سینما پالوده می شود. آیا این فرض و خواسته، قابل تحقق است؟ بهروز افخمی خوب می داند و تجربه یک دوره حضور در مجلس شورای اسلامی باید به او نشان داده باشد که قانون موجود برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تا زمانی که تغییر نکند، امکان خروج دولت از دایره سینما را نمی دهد و نظارت دولت استوار و مستمر هست. خود او میداند که دولت موظف است ورود کند. بگذریم که ما در سال های اخیر، با قدرت اعمال نگرش هایی در سینما نسبت به شخصیت پردازی و ساخت فیلم و حتی گزینش نام برای جشنواره هایمان روبه رو بوده ایم که فراتر از قانون اداری موجود، وجود داشته و اعمال قدرت می کنند. در چنین فضایی که حتی سیمای ما از قدرت انحصاری خود کوتاه نمی آید و بحث تأسیس شبکه های خصوصی، همیشه مقوله ای غیرقابل اجرا تلقی می شود، آیا می توان بودن یا نبودن دولت در سینما را یک مؤلفه قابل ارزیابی دانست و از آن حرف زد؟ یا فقط حرفی برای بیان است؟ سالها پیش یکی از دست اندرکاران سینما، اعتراض کرد که در بنیاد سینمایی فارابی پارتی بازی می کنند و بی نوبت دوربین برای فیلمبرداری می دهند. همان زمان یکی از خبرگزاری ها از مالکیت همان فرد بر سینمایی چند سالنه در کانادا خبر داد و اعلام کرد که توانایی اقتصادی او بسیار زیاد است و می تواند از جیب خودش فیلم بسازد و وسیله کرایه کند، اما دستش به سمت دولت بود. همچنانکه در «هفت» در میان کلام های انتخاب شده برای پخش، این را هم گفتند که دولت به جای سبد کالا، به مردم فیلمهای سینمایی بدهد به عنوان یک محصول فرهنگی! فارغ از اینکه اصرار مردم بر عدم انصراف از دریافت یارانه، این نتیجه را میدهد که برای مردم عادی، مقوله خوردن و معاش، اولویت بسیاری نسبت به سایر محصولات دارد و بنابراین، این حرف، از یک عنوان کلامی فراتر نخواهد رفت. آیا با وجود این نگرشها در میان خود سینمایی ها، اینکه دولت برود تا خود سرمایه دهیم و بسازیم و کنترل کنیم، صرفا یک فرضیه دست نیافتنی نیست؟
دومین موضوع، تأکید بر بحرانی بودن سینما و روبه تعطیلی رفتن ارکان آن است و برای تأکید بر این فرض، از سینمای غرب به استناد فقط نساختن فیلم ملودرام یا درام در آنجا، شاهد آورده شد. اگر سینما و سینماداری در ایران، اینقدر در مضیقه است، چرا برای نمونه، سالن های تقریبا کمپلکس فراوانی ساخته می شود؟ این سالن ها بالأخره باید برای آثاری باشد که تولید می شود. ما تصور میکنیم که سینمای ما خیلی اوضاعش هم بد نیست. دستکم به استناد ماشین «ب. ام. دبلیو»یی که سوارش شدید و تا کرج راندید و سخن گفتید، وضعمان خوب است! سرمایه در گردش بسیاری در سینما وجود دارد و بحران، خیلی ملموس نیست. ضمن آنکه جهان، در حال تغییر مدام است و هر لحظه، انسان ابزاری برای زندگی اش طراحی می کند و خواسته هایش را تغییر می دهد. وقتی اینگونه است، چرا باید در همان مثال غربی، ساخت فیلم ترسناک و … را نشانه بحران سینما بدانیم؟ چرا غلبه تلویزیون باید منفی شمرده شود و از اینکه همانند قدیم، خانم خانه انتخابگر فیلم سینمایی و رفتن به سینما نیست و او به تلویزیون در خانه متکی شده، به عنوان نکته ای منفی قلمداد شود؟ همین فیلم هایی که سینماگران می سازند خیلی هایش فارغ از تفاوت تصویر سینما و تلویزیون و تفاوت فنی، از قاب تلویزیون، پخش می شود. در همین تلویزیون خودمان، فیلمهای سینمایی را پخش می کنند، اما می نویسند فیلم تلویزیونی! همانقدر که از دوران عسرت گذشته به دوران «ب. ام. دبلیو» سواری رسیدیم و آن را باید نشانه قدرت اقتصادی سینما بدانیم، تغییر ژانرها و نحوه زندگی مردم هم طبیعی است و بحران، به شمار نمی آید.
از رفتار مردم گفته شد و آماری از تعداد تماشاگران سینما در سال های ماضی. به استناد این آمار، کاهش تماشاگر داشتیم. اما برای کجا؟ برای سالن. اما ابتدا این را بگویید که با تحول در سالن سازی، پردیسی مانند کوروش، بیشترین تماشاگر را جذب کرده است. بنابراین با تحول در زمینه های سخت افزاری، به سمت تحول کمی خواهیم رفت. دیگر آنکه، محصولات سینمایی در مدل های سینمای خانگی یا پخش در شبکه های متعدد تلویزیونی داخلی و خارجی، هم دیده می شود و بیننده آنها را هم باید تماشاگر سینما برشمرد. زمانه تغییر کرده است و معیار نباید فقط با سالن منطبق باشد. تعریف تماشاگر را عوض کنید. شما که توجه به سینمای خانگی را مهم می دانید و آن را وجهه همت خود قرار داده اید، میدانید که تماشاگر این حوزه، عمدتا با تلویزیون و دستگاه پخش خانگی سروکار دارد. همان تماشاگری که به آمار خود شما، سی میلیون نفرشان به تماشای پایتخت پنج می نشینند. همان تعدادی که غبطه میخورید چرا از سینما دور شده اند. حالا که اینها از این جهت مهم هستند و کمیتشان مورد نیاز سینما، چرا آنها را در زمره تماشاگری میدانید که صبح تا شب در کانال های مختلف می گردند و آشغال های تلویزیونی میبینند و این دسته را نیازمند منتقد جماعت نمی دانید؟ بگذزیم که یک تبصره هم گذاشتید که سریالهای ترکی را میبینند. اما خودتان میدانید که این تماشاگر خانگی، هم آثار داخلی را می بیند که سینماگران ما ساخته اند و هم محصولات سینمای خانگی ساخته شما را و هم درصد قابل توجهی از آنان، سریالهای ترکی را. بنابراین خارج کردن آنان از زمره افراد مورد توجه شما یا منتقدان، منطقی نیست.
اما نکته آخر؛ در کجای تاریخ سینما گفته شده که سینماگران از منتقدان و نفدهایشان می آموزند که در برنامه خود، آن را رد کردید؟ ما که میدانیم در فرض طبیعی، همه سینماگران نقدها را میخوانند حتی اگر وانمود کنند که نمی خوانند اما برای اطلاع از نگاه کسی که رسانه ای دارد و ممکن است خوانندگانش را از فیلم شما دور کند یا به آن نزدیک کند. دسته بندی و تحلیل و چارچوب دادن برای تدریس در دانشگاه هم نه برای آموزش، که برای بررسی جامعه شناسانه یا معنانمایانه(!) آثاری است که ساخته میشود. لزوما هم در دانشگاه، کسانی که در فیلمسازی شکست خورده اند تدریس نمی کنند؛ که اگر چنین بود، عمده دست اندرکاران سینمای جهان، مدرک مرتبط دانشگاهی برای کارشان در سینما نمی داشتند. منتقد، چیزی را دسته بندی میکند که در اذهان تعدادی از فیلمسازان به شکل یکسان بروز پیدا می کند. بله، فیلمسازی با نظریه و کتاب، محقق نمی شود. اما همانطور که شما توانایی عملی برای خلق یک اثر دارید، ما هم توانایی افزایش یا کاهش ارتباط اثر شما با مخاطب را براساس دریافت های معنایی از آثار شما داریم – البته این فرض قطعی، در سالهای اخیر در ایران به فراموشی سپرده شده است. حتی آگهی شما در رسانه مکتوب یا مجازی یا رادیو وتلویزیون هم از توانایی رسانه ای ابزارهای ما می گوید. بنابراین، منتقد به درد فیلمساز نمی خورد، فرض مغلوطی است. تجربه مسعود فراستی و تقاضای فیلمسازان برای آنکه دربرابر او باشند و بحث کنند، در دوره اول «هفت»، که انکار ناشدنی است. منتقد به زعم شما به درد فیلمساز نمی خورد، به درد آشغال بین های تلویزیونی نمی خورد، می ماند گروهی که میانه این ها هستند. البته برای اختصاص سهمی به توانایی منتقد، حتی اگر مسعود فراستی باشد، دو رویه متناقض را اعلام کردید. ابتدا، جلسه نقد در زمانی باشد که فیلم از کف فروش پایین آمده و رمقش گرفته شده است و البته با برخورد محترمانه با فیلمساز. بحث منتقد در این زمان، به درد چه می خورد؟ احیای فیلم محتضر؟ یا شما در سری های گذشته این برنامه، بی احترامی از منتقد به فیلمساز دیدید؟ بعد در مقابل این آیتم خنثی، از این می گویید که فیلم خارجی روز را هم نقد میکنید و منتقدان باید آنها را هم مانند فیلم ایرانی «جر واجر» بدهند و می افزایید که گروهی از منتقدان باید هر جلسه باشند، بشرطی که فیلم های اکران هفته را دیده باشند! بالأخره فیلم رو به موت از نظر فروش را نقد می کنید یا فیلمهای هفته را؟ قرارتان بر احترام است با مراعات این جنبه که مباحثه نقادانه بر فروش تأثیر نگذارد یا دستور جرواجر کردن آثار را میدهید؟ شما با اینکه تلاش کردید بگویید اصطلاحا از سینمای بدنه دور هستید، اما همانند آن نگرش، ناخواسته فکر کردید منتقد برای پوشیدن و پوشاندن است. خب، عنان برنامه دست شماست و می توانید هرجور که خواستید، ارائه گفتار کنید، اما اینها ماهیت منتقد را عوض نمی کند. با این وجود و جدا از همه اینها، به انتظار قسمت های بعدی «هفت» می نشینیم تا ببینیم چقدر سینمای ایران تقویت می شود.