سینماسینما، علی نعیمی :
اندازه همین چند سطر فرصت نوشتن دارم برای واپسین روزهای سال ۹۵. قلم که بهدست گرفتم تا لحظه ارسال این مطلب پر از لحظههای عجیب و متناقض هستم.
خواستم رفتن نا به هنگام علی معلم، عباس کیارستمی، حسن جوهرچی، منصور پورحیدری، داوود رشیدی و خیلی از عزیزان را فراموش کنم و از خوبی بنویسم و از عشق و امید و آینده و روزهایی که پیش رو داریم. قلم روی کاغذ پیش نرفت وقتی خبر درگذشت ناباورانه افشین یداللهی در فضای خبری کشور پیچید. ترانهسرای زبردست و کاربلدی که زمزمه ترانههایش همواره همراهمان بود. خواستم از عشق بنویسم. از لحظه ایستادن زمان در مرکز ثقل گذران عمر. خواستم از سال ۹۵ بنویسم. از سالی که عرصه سیاست یکی از بزرگانش را از دست داد. از التهاب جامعه برای برخورد دو قطار مسافربری. از پلاسکویی که روی تمام خاطرات چند نسل آوار شد. از پیکر مطهر شهدای آتش نشانی که در آتش سوختند و زندگی را به شریان جامعه جاری کردند. خواستم از جریدهای بنویسم که یک سال روز و شب به فکر اعتلای آن بودیم و دوستیهایمان را غمها و شادیهایمان را در ساختمان خیابان قائم مقام گذراندیم. از هم شدیم و با هم شدیم. خوبیها و بدیهایمان روی هم تاثیر گذاشت. خواستم بنویسم از سینما که در سال ۹۵ یک تنه ۲۰۰ میلیارد تومان به چرخه اقتصاد کشور کمک کرد. به صفهای عریض و طویل و موج هیجانانگیز تماشاگران سینمای ایران که رونق و عشق را به سالنهای سینما آوردند. از موسیقی بنویسم و فراز و نشیبهای پر پیچ و خم سالی که گذشت. از جابهجایی رهبران ارکستر و رفتن حبیب محبیان و فرهنگ شریف و سلیم موذنزاده اردبیلی که بزرگ بود و بزرگی میکرد در جمع ذاکرین اهل بیت. از تئاتر بنویسم که یکی از بزرگان خودش را، داود رشیدی را از دست داد یا از رونق سالنهای تئاتر در سالی بگویم که اهالیاش سختیها را به امید فردایی بهتر صبورانه تحمل کردند؟ اینها همه هست و مگر نوروز غیراز این است که صبوری کنیم بر مصیبت و شادی کنیم بر آینده روشن پیش رو و یادمان نرود مرگ، این فرشته زیباروی، روزی به سراغ همه ما میآید. برای حیاتی دوباره در آنسوی تصوراتمان. برای رسیدن به باور زندگی. این واژه پنج حرفی با تمامی مشتقهایش. با بیمها و امیدها و حسرتها و آرزوها. زندگی ترکیبی از تمامی اینها است. مثل یک روز سرد زمستانی پشت میز کار، وقتی دیگر قلب یاری ادامه دادن مسیر را ندارد و آرام میگیرد یا مثل ظهر روز دوشنبه سیام اسفند ساعت ۱۳ و ۵۸ دقیقه و ۴۰ ثانیه که عقربهها بر مدار زندگی یک لحظه مکث میکنند و بار دیگر بر مدار خود میچرخند. روزهایتان نو. روزگارتان پر روزی.