نگاهی به «انزوا»/ تجربه‌های تکنیکی در اولین گام فیلمسازی

سینماسینما، منیژه بهارلو:

مرتضی علی عباس میرزایی را از سینمای جوانان می شناسیم و در ادامه در حوزه مستندسازی، ردپای آشکاری از او را دیده ایم؛ خواهرش (لعیا عباس میرزایی) را هم از گزارش های تقریبا ابتکاری اش در باشگاه خبرنگاران جوان. حالا اینکه در نخستین فیلم برادر (انزوا)، خواهر در مقام بازیگر و تدوینگر حضور دارد و همچنین برادر، در توصیف فیلمش از علاقه اش به سینمای آرنوفسکی، تارانتینو و گای ریچی می گوید، نشان می دهد که پیشرفت حرفه ای و بحث سینما در این خانواده، جدی است. کارگردان، در سخنانش از احتمال فروش بالای نخستین فیلم بلندش و تأثیر مافیای اکران و عدم نظارت ارشاد بر جریان اکران، نیز حرف زده است. اما نخستین اثر این کارگردان یعنی «انزوا»، در محتوایش آنقدر خاص است که می توان بعضی از این واژه ها را به چالش کشید.

فیلم، با ظاهری تند و با ضرباهنگ های تصویری و موسیقایی و تجربه های تدوینی، ما را به انتظار پیچش هایی متناسب با ذائقه تماشاگر عمومی ایرانی انداخت. اما آنچه در آن دیده شده، نوعی مباحث در اندازه حرف زدن پشت سر دیگران و قضاوت درباره افراد بود که در قالبی نه چندان مرسوم، قهرمانش را از جذابیت انداخت. مرد داستان به همسرش شک کرده و ناخواسته موجب مرگ وی شده و اکنون از ابتدا تا انتهای داستان، دربرابرش صحنه ها و کاراکترهایی قرار داده می شود که تا دو سه سکانس آخر، در تأیید پیشفرض او حرف می زنند و در انتهای فیلم، با سخنان صاحب کار و دیدن پول های بیمه عمر و گفته های دلداده نخست این مرد، در می یابد که نگاهش نادرست بوده و نقل ها، به خطا!

ما باید به این شخص، احتمالا کاریزما پیدا کنیم و سرنوشتش را و نگرشش را دنبال کنیم. اما شخصیتی که علت زندان افتادنش را، خودش اعتراف می کند که با اشتباه پیش آورده؛ شخصیتی که با گفته های دوستان نه چندان سالمش در زندان به همسرش شک کرده و با جدال با او برای نه ماه آخر همسر، از دیدنش دور مانده، شخصیتی که در مدت مرخصی با اینکه شواهد بسیاری از نگاه خطای دوستانش نسبت به زنش اعم از گودرز و صادق و … می بیند اما دم نمی زند و تنها در انتها، با گفته های دلداده سابق، کوتاه می آید؛ چقدر قابل ترحم و دلسوزی است؟ دوستانی که همانند آن شخصیت کم گفتار، می دانند خانه زن کجاست اما نمی فهمند که شب هنگام نباید در کوچه های خلوت در تعقیب یک زن بود و او را به وحشت انداخت، چگونه برای مرد همچنان قابل اتکاست و از او برای فرار به خارج یا گام بعدی مدد می جوید. چرا باید در نگاه مرد، این افراد حتی در کلام، بی مجازات بمانند؟ این کاراکتر اینقدر غلط طراحی شده که دربرابر رفتار گودرز و نحوه نوشتن اهدایی به زن یا وجود سیم شارژ در ماشین دوست دیگر واکنشی ندارد اما به محض رسیدن به مهندس روایت در سکانس های انتهایی، بی محابا به او پرخاش می کند. چرا باید با پردازش تکنیکی و تجربه ای حرفه ای، چنین کاراکتری را برای تماشاگر عمومی به نمایش گذاشت و توقع استقبال نمود؟ زن داستان توسط مجموعه ای از مردان نامطمئن از جمله همسرش، مورد سوءظن واقع شده و به مرگ رسیده و اکنون بیننده باید بپذیرد که این مرد، خانواده دوست است و مشتاق سلامت فرزندانش. کاراکتری که خانواده دارد، تصور انفرادی ندارد که بی محابا در عالم دوستی، درگیری ایجاد کند و برای سالها به زندان بیفتد و بی خیال فرزند و همسر شود و سپس توسط همان افراد، به همسرش شک کند. هنگامی که به همسر شک کرد و فردی را برای تعقیبش فرستاد، فکر فرزندانش در کجای اندیشه اش بود؟ برای مواردی اینچنین است که تصور استقبال عمومی در اکران عمومی برای این فیلم، بسیار سخت می نماید و این تجربه عمدتا تکنیکی عباس میرزایی، در حوزه محتوا و تفکر، ناقص می ماند. زن در این روایت، مظلوم ماند و خیلی هم مرد روایت، متأثر نشان داده نشد و در انتها به دلداده سابقش رسید!

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 73857 و در روز یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ ساعت 12:09:53
2024 copyright.