سینماسینما، پدرام عبهر:«انزوا» فیلم جالبی است. یک فیلم خاص و متفاوت در میان فیلمهای کم و بیش مشابه این روزهای سینمای ایران. ریتم تند، پلانهای کوتاه، برشهای زیاد، حرکات تند دوربین، موسیقی پرحجم، دیالوگهای پر از جملات نغز، شخصیتپردازی و بازیهای اغراق شده، همه و همه «انزوا» را به فیلمی منحصر به فرد تبدیل کردهاند. ویژگیهایی که از یک سو یادآور فیلمهای مسعود کیمیایی است و از سویی دیگر کوئنتین تارانتینو (وجود پوستر یکی از فیلمهای تارانتینو در فیلم، بیانگر این است که فیلمساز به این موضوع اذعان دارد).
«انزوا» داستان مردی است که چند روزی از زندان به مرخّصی آمده تا سرپناهی برای بچّههایش پیدا کند و در عین حال با حرفهایی روبرو میشود که غریبه و آشنا پشت سر زنش میزنند و او قصد دارد پی به صحّت و سقمشان ببرد. «انزوا» فیلمی است دربارهی مرام و مردانگی، و غیرت و قضاوت. و تفاوت بنیادینش با ساختههای کیمیایی همینجاست: در «انزوا» مرام ربطی به مردانگی ندارد.
به اعتقاد من، جسارت مرتضی علی عبّاس میرزایی قابل تحسین است. او از «منطقهی امن» فیلمسازی خارج شده و در حالی که میتوانست سوژهاش را به یک فیلم اجتماعی معمولی تبدیل کند، دست به تجربهای میزند که مثل راه رفتن بر لبهی تیغ است. و انصافاً از این آزمون سربلند بیرون آمده.
یکی از نقاط قوت فیلم، موسیقی فوقالعادهاش است. پیام آزادی به خوبی حال و هوای فیلم را درک و با موسیقی پرحجم و مدرنش، این حس و حال را تقویت کرده است. بیشک، «انزوا» سهم بزرگی از موفقیتش را مدیون این موسیقی متن است.
و امّا بازیگران فیلم که هر یک از دیگری بهتر بازی میکنند. امیرعلی دانایی در این فیلم همانی است که باید باشد. بازی اغراقشدهاش در طول فیلم حفظ میشود و لحن و نگاهش با فضای فیلم همخوانی دارد. بعد از بازیهایی ضعیف در فیلمهایی مثل اشباح و این سیب هم برای تو، دانایی با انزوا شاید راه جدیدی در مسیر حرفهی خودش در سینمای ایران آغاز کند. در مجموع تیم بازیگرانِ عمدتاً شناختهشدهی فیلم، خوب و یکدست کار میکنند؛ حتی بازیگران خردسال که اتّفاقا نقش تاثیرگذاری در فیلم دارند.
البتّه معتقدم «انزوا» برخی جاها در کاری که میکند زیادهروی کرده (مثل تکانهای بیش از حد دوربین روی دست در سکانس آغازین)، برخی دیالوگهایش اضافه است، و قصّهاش را کمی سخت تعریف میکند و ممکن است بعضی از تماشاگران را گیج کند. با این حال، فیلم آنقدر خوب و خوشساخت و جذّاب و متفاوت هست که تا پایان با علاقه تماشایش کنیم و در پایان با رضایت از سالن سینما خارج شویم.
در پایان، اگر بخواهیم پیام کلیدی فیلم را در یک سطر خلاصه کنیم، به این جملهی فیلم میرسیم که: «ذهنیت مریضی که برات ساختن بنداز دور، مَرد!»