سینماسینما، علی نعیمی:
نوشتن از کیانوش عیاری به بهانه اکران فیلمی که حتی برای سازنده آن حکم یک اتفاق ناگهانی را دارد، سخت است، و نگارنده باید با احتیاط بیشتری به آن نگاه کند. از فیلمسازی سخن میگوییم که یک روز سرد زمستانی و در میانه ساخت یک سریال عریض و طویل وقتی خبر میرسد که در گوشهای از کشور زلزلهای رخ داده است و تعداد بسیاری از هموطنانش کشته شد ه اند، بیخیال ساخت سریال «روزگار قریب» میشود و دوربین را دست میگیرد و به همراه دو بازیگر سریال به شهر بم میرود و اثری میسازد که همانقدر بیپروا و عریان است که از چنین فضایی و چنین اندوهی انتظار میرود. «بیدار شو آرزو» یک اثر سینمایی است که تا حدودی به مدیوم سینمای مستند وفادار است و مرز میان واقعیت و رویا (شما بخوانید سینما) را جابهجا کرده است و حاصل کار اثری است که نه میتواند به فضای مستندگونه خود خیانت کند و نه میتواند نسبت به قصه اصلی و خلقالساعه نویسنده بیاعتنا باشد. نتیجه آنکه کیانوش عیاری با هوشمندی تمام دوربین فیلمش را شلخته و سرگردان در میان آوار و غصه مردمان زلزلهزده شهر بم طوری به رقص درمیآورد که هیچیک از رخدادهای این تراژدی تلخ دهه ۸۰ ایران از دید مخاطب دور نمیماند.
پس از آنکه فیلم «خانه پدری» به دلیل آنچه نشان دادن خشونت بیحدومرز درون فیلم نامیده شد، از اکران جا ماند، این سوال همواره در ذهن علاقهمندان به سینما و پژوهشگران شکل گرفت که آیا نشان دادن تصویر خشونت در یک اثر میتواند تزریق ناامیدی و یأس و حتی رشد خشونت در یک جامعه را به همراه داشته باشد؟ پرسشی که تا این لحظه در مقابل آثار کیانوش عیاری تنها یک جواب داشته است و آن هم کلمه «توقیف» است. «بیدار شو آرزو» یک پارادوکسیکال عجیب در سینمای ایران است. یک فرصت دوگانه از وجود خشم و آرامش و غم و شادی و یأس و امید. این فضا را شاید کارگردان بیش از آنکه مدیون ایدئولوژی و جهانیبینی درونی خود باشد، از جغرافیایی دریافت میکند که مانند زمین فوتبال همه این اتفاقات را کنار هم و در آن واحد داراست. عیاری با هوشمندی تمام در «بیدار شو آرزو» از ایجاد چیدمان منطقی میزانسن دست کشیده است و اجازه داده دوربین بدون آنکه ذرهای بخواهد خودش را سانسور کند، تا جایی که قاب دوربین اجازه بدهد، از تصاویری استفاده کند که حتی میتواند بهعنوان یک آرشیو تصویری مناسب قابل ارجاع باشد.
همین سخاوت در تصویربرداری است که ذهن کارگردان را میانه رئالیسم و ناتورالیسم سرگردان میکند و «بیدار شو آرزو» را به اثری تبدیل میکند که هم میخواهد به درام کارگردان وفادار باشد و هم با ولع خاصی به ثبت وقایع میپردازد. این سخاوت دوربین در فیلم کیانوش عیاری موجب شده است در اکثر سکانسها با قابهایی روبهرو باشیم که دارای بعد است و درون هر نما با چند اتفاق همزمان همراه هستیم. تشویشی که از این میزان اتفاق درون دوربین شاهد هستیم، متاثر از همان فضاست و نیک میدانیم اگر جسارت کارگردان در پذیرش ریسکپذیری ایجاد قصه بدون پیرنگ اصلی و دراماتیزه شدن آن نبود، شاید این میزان اثرگذاری را درون قصه نمیتوانستیم باور کنیم و عیاری در باورمند کردن اتفاقات درون فیلم در حکم یک راوی وفادار سربلند از آن بیرون میآید.
«بیدار شو آرزو» برخلاف نام امیدوارکنندهاش هیچ نکته روشنی درون قصهاش ندارد و کارگردان بیپروا تمام تلخیهای زندگی را در کام مخاطب باقی میگذارد. او بر روی موج احساسات مخاطب قدم نمیگذارد، بلکه سعی میکند چنان نفس مخاطب را در پذیرش واقعیت تنگ کند که در مقابل پدیدهای همچون زلزله حد نهایی یک پیشامد را تجسم کند. جالب اینجاست که عیاری این فیلم را در زمانهای ساخت که ذهنش درگیر سریالی بود با نقطه مقابل این تلخیها و قرار بود از فردی صحبت کند که در کنار تمامی پستی بلندیهای زندگی به روی خوشیها و آرامش لبخند زده است. این میزان تسلط بر امکانسنجی موقعیت برای ساخت یک اثر کلاس درس بزرگی برای فیلمسازان جوان ماست. کیانوش عیاری بدون آنکه منتظر باشد تا برای نشان دادن یک واقعه با بودجههای آنچنانی صحنهای از یک زلزله را بازسازی کند، آسیمهسر و بدون آنکه منتظر تایید و تشویق کسی باقی بماند، به سراغ اثری میرود که بیش از دو ماه برای به تصویر کشیدنش وقت گذاشته است.
ریسک کار کردن در چنین فضایی که فیلمساز سعی نمیکند مخاطب را دلداری بدهد و دوربینش تنها یک شاهد در میانه یک میدان کارزار و آوارگی است، تنها در جایی غیر از مولفههای فیلمسازی پنهان است. عیاری البته با روند آثار خود این فرضیه را اثبات کرده است که بیشتر سعی میکند امضای خودش پای آثارش باشد و حتی اگر مخاطبان آثارش به دلیل تلخی و خشونت پنهان درون آنها کم باشد، باز هم این شیوه روایت را کنار نمیگذارد. کیانوش عیاری فیلمسازی است با علاقه بسیار برای نشان دادن جزئیات. «بیدار شو آرزو» فرصت خوبی برای فیلمساز آبادانی ماست که بتواند همه آنچه را که روزی در میانه سرمای دی ماه سال ۸۲ از نزدیک دیده است، برای مخاطب بازگو کند.
خاصیت تراژدی این است که تاثیر ماندگاری بالایی دارد. در طول تاریخ قصههایی بیشتر از بقیه در ذهن میماند که فلسفه پشت آن با اندوه بسیار گره خورده است. راز ماندگاری «بیدار شو آرزو»، آن هم بعد از ۱۳ سال، در همین یک مولفه است.
ماهنامه هنر و تجربه