نگاهی به دو فیلم از جشنواره فیلم کوتاه تهران/ «خرچنگ» و «شاهد»

سینماسینما، هومن منتظری

تو باید خرچنگ باشی!/ «خرچنگ» ساخته شیوا صادق اسدی

پسرک در مدرسه وقتی صورتش را مقابل آینه می‌شوید ،همه اجزای صورتش پاک می‌شوند. صورتی می ماند خالی از چهره، گویی که هویتش را از او گرفته اند. پسرک برای پیوستن به گروه تئاتر مدرسه بارها مورد تحقیر بچه های بزگسال تر از خودش قرار می‌گیرد. باید مطیع باشد و فقط حق دارد نقش خرچنگ را بازی کند. نقشی که روی سن مورد تمسخر و خنده بچه هاست و باید سر آخر هم خورده شود! با نگاه به جزئیات به نظر می آید  قصه بیش از آن چیزی باشد که در ظاهر روایت می‌کند. چیزی بیش از یک دعوای کودکانه. صبح به صبح وقتی مادر آن لباس فرم سیاه رنگ مدرسه را روبه روی صورت پسرک می‌گیرد. لباس، او و ما را به درون خودش، به دل تاریکی می‌کشاند. در تصویرسازی انیمیشنی خبری از بازی با رنگ ها نیست. شاهد فضایی هستیم با رنگ های چرک و تیره که به همراه موسیقی و صدا آنقدری هولناک است که بیشتر به کابوس می‌ماند. آن صورت سرد و بی روح  ناظم مدرسه و زنگی که  رخوت بار می زند، خود مدرسه است و به نظر می آید همه آن‌چیزی که به عنوان تحقیر و اطاعت ازش گفته می‌شود از مدرسه می آید. بین آن چیزی که پسرک می‌خواهد باشد با مصداقی که  نظام آموزشی در سر دارد تفاوتی وجود دارد. توباید خرچنگ باشی! و این کابوس تمامی ندارد تا  اینکه او را از مدرسه بیرون می اندازند. جایی که بیش از پیش می‌توان به این تلقی مطمئن شد همین نمای پایانی است. وقتی که پسرک  آزاد و رها به سوی دریا می دود. شبیه به تصویر فریز شده آنتوان در پایان «چهارصد ضربه» تروفو. همان حسی از آزادی که در گوشه ای از ذهنمان جا خوش کرده است. 

اتفاقی در میان روزمرگی ها/ «شاهد» ساخته علی عسگری

در فیلم «شاهد» با یک روایت اخلاقی طرف هستیم. شاید در ابتدا درباره پنهان کاری. مادری کاردستی فرزندش را می‌سازد و از او می‌خواهد به معلمش بگوید که خودش ساخته تا نمره بگیرد. در طول فیلم و طی حادثه ای  آنچه را که نباید، دختربچه می‌بیند و شاید تا به آخر نمود این پنهان کاری همچون عذاب وجدانی جمعی بین دختر و مادر باقی می ماند. یا در جلوتر درباره اینکه اساسا چقدر باید به آنچه که در اطرافمان رخ می دهد حساس بود و سعی کرد  به دیگران کمک کرد؟ و مرز بین کمک کردن و مسئولیت اجتماعی با دخالت و فاجعه که ممکن است در پی اش رخ دهد در کجاست؟ 

ولی به واقع چیزی که باعث می‌شود این وجه اخلاقی تاثیر گذار باشد ،خود تصادف در فیلم است. تصادفی که در ذات روایت است. برای مهمانی‌ای که دخترک به آن دعوت شده  رنگ لباس ها باید ست باشد. مادر که لباس را برای تعویض می‌برد، مغازه دار همان سایز را در فروشگاهش ندارد و… دومینوی اتفاقات شکل می‌گیرد تا در نهایت «طوفان سنجاقک»ی که  با حادثه ای مرگبار خاتمه می یابد. حادثه ای غافلگیر کننده در میان روزمرگی ها. دوربین بین آن‌چیزی که اتفاق می افتد و ظاهرا مسببش، حرکت می‌کند. بعد به همراه او نگران و سراسیمه صحنه را ترک می‌کند. انگاری ما هم به اندازه قهرمان قصه جا می‌خوریم و رفتن را بر ماندن ترجیح می‌دهیم. وقتی که اتفاق به سادگی می افتد به سوال هایی که در پیامدش هم پیش می آید بیشتر فکر می‌کنیم.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 149179 و در روز یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۹ ساعت 12:16:35
2024 copyright.