سینماسینما، گلاره محمدی
نگاهی به فیلم مغز استخوان/ قربانی محافظه کاری
بر خلاف فیلم هایی که در استارت زدن اولیه و شروع داستان تعلل می کنند و اصولاً دیر آغاز می شوند، “مغز استخوان” موضوع اصلی فیلم را خیلی زود مطرح میکند منتها در ادامه آنقدر داستانک و قصه فرعی وارد خط اصلی داستان می شود که فیلم از ریتم می افتد و موضوع اصلی رنگ می بازد.
قربانی در دومین تجربه سینمایی اش داستانی ملتهب و جسورانه را انتخاب کرده که ابعادی انسانی دارد و می تواند مخاطب را با خود همراه کند اما برخلاف انتخاب سوژه جسورانه اش در بسط و گسترش داستان و نزدیک شدن به لایه های پنهان این موضوع محافظه کار عمل میکند و موضوعی بکر را هدر می دهد. اولین گام در باورپذیری داستان و کنش و واکنش شخصیتهای آن انتخاب بازیگرانی است که متاسفانه همخوانی با نقششان ندارند و یا در حال تکرار کردن یک تیپ از پیش امتحان شده هستند (جواد عزتی) یا نمی توانند حس و حال نقشی را که در شرایطی ویژه و بحرانی است را به درستی نمایش دهند (پریناز ایزدیار) این دو بازیگر که اتفاقاً درام می بایست برپایه مشکلات و روابط آنها شکل بگیرد، ضربه اصلی را به ارتباط موثر میان بیننده و فیلم زده است و اصل باورپذیری داستان را با مشکل روبرو می کند.
به اینها اضافه کنید که وقتی پای داستانهای فرعی به میان می آید، خط اصلی قصه فراموش می شود، انگار فیلمساز تعمداً تلاش کرده حساسیت موضوع مورد نظرش را در میان قصه های فرعی کمتر کند تا خطری متوجه نمایش فیلمش نباشد. غافل از اینکه مخاطب از زمانیکه گره اصلی فیلم شکل می گیرد به دنبال سرانجامی برای آن است و هرچه جلوتر می رویم دستش خالی تر می شود.
با نگاهی کلی تر کارگردان نتوانسته دو داستانِ تلاش برای نجات جان برادر(با بازی قابل قبول نوید پورفرج) و ختم به خیر شدن تصمیم مادر برای درمان بیماری پیام(از خودگذشتگی حسین، با بازی درخشان بابک حمیدیان) را هم سنگ با هم پیش ببرد و در هم تنیده نشدن این دو خط داستانی باعث دوپارگی و عدم انسجام فیلم شده است. در صورتیکه به نظر می رسد فیلمنامه قدرت و پتانسیل آن را داشته که در اجرا دست کارگردان باز باشد اما همان محافظه کاری مانع از این شده که نتیجه درخشانی حاصل شود.
فیلم به شدت نیازمند تدوین دوباره است، پایانش اگر در زندان و پس از مکالمه بهار و مجید باشد به مراتب تاثیرگذارتر است، صحنه های خانه در حال تعمیر و رویارویی خواهر و برادرها می تواند اینقدر رو و شعاری نباشد و … در نهایت شاید با اعمال تغییراتی، بتوان جسارت از دست رفته را به فیلم بازگرداند.
نگاهی به فیلم مردن در آب مطهر/ مهاجران
برادران محمودی در آخرین فیلمشان بازهم موضوع مشکلات مهاجرت را مطرح کردند؛ این بار هم با نگاهی نامهربان نسبت به ایرانیان و موضوعی کم رمق تر از آنکه بتواند دستمایه فیلمی بلند و سینمایی باشد. آنها فراموش کرده اند که جدای از انتخاب نامی پرطمطراق و شاعرانه برای فیلمهایشان، “چند متر مکعب عشق”، “شکستن همزمان بیست استخوان” و “مردن در آب مطهر”، مضمون و ساختار هم اهمیت دارد.
در دنیای امروز مهاجرت موضوعی فراگیر است و افغانستانی و ایرانی و سوری و کرد و … نمی شناسد، مصائب مهاجرت هم برای هر طبقه و گروهی شدت و حدت خاص خود را دارد. حالا چرا ایرانی ها به شکل اغراق شده ای در این فیلم بویی از انسانیت نبرده اند و دست از آزار مهاجران افغانستانی برنمی دارند موضوعی است که از نخستین اثر سینمایی برادران محمودی تاکنون همواره مطرح شده و ناخودآگاه آن مثل قدیمی نمک خوردن و نمکدان شکستن را در ذهن تداعی می کند. ما قبل از اینکه در کشور و شهر خاصی متولد شده باشیم، انسانیم. انسانهایی که هم نمادهایی از خیر در آنها دیده می شود و هم شر ولی هیچکدام شر مطلق نیستند. در همین ایرانِ نامهربان افغانستانی هایی هستند که موقعیتهایی به مراتب بهتر از ایرانیان دارند ولی تا به حال به چشم برادران محمودی نیامده اند!
گذشته از این فیلم غیر از مرثیه سرایی هدف دیگری را دنبال نمی کند و موضوعی را که می تواند چالش برانگیر باشد، اصلاً باز نمی کند. تغییر شرایط پناهندگی و مطرح کردن موضوعاتی مثل تغییر دین آنقدر لایه های پنهان و جزئیات قابل موشکافی دارد که نمی توان به سادگی از کنارش گذشت. این موضوع ظاهراً باز هم در راستای ذکر مصیبتی مطرح شده و فیلمساز از آن عبور می کند درحالیکه این عبور می توانست عمیق تر باشد و وجوه و ابعاد مختلف این چالش حداقل مطرح شود.
در مجموع بیراه نیست اگر فرض کنیم که فیلمساز کلاً اثرش را برای جشنواره هایی ساخته که به این موضوعات جایزه می دهند و این سوژه های به اصطلاح توریستی برایشان جذاب است. البته یادآوری این نکته هم خالی از لطف نیست که فیلمهای برادران محمودی با سرمایه های دولت ایران(که گاه از فیلمسازان وطنی دریغ شده است!) بعنوان نماینده افغانستان در جشنواره ها و حتی اسکار حضور یافته اند و ایرانی ها نه تنها اعتراضی نداشته اند که از موفقیت آنها خوشحال هم شده اند.