سینماسینما، گلاره محمدی
شاید “روز صفر” با قوانین جشنواره فیلم فجر اولین فیلم بلند سینمایی سعید ملکان محسوب شود ولی با توجه به سابقه حضورش در سینمای ایران (سالها بعنوان طراح گریم و اخیراً در کسوت تهیه کننده) نمی توان آن را یک فیلم اولی، قلمداد کرد. خصوصاً وقتی که پای ثابت فیلم های سالهای اخیر یعنی بهرام توکلی هم در”روز صفر” در میان است. فیلم را شاید بتوان ادامه منطقی “تنگه ابوقریب” و “جهان پهلون تختی” دانست، فیلمهایی که “ایران” نقطه مشترک آنهاست، اما می توان گفت اینجا تقریباً از فیلمنامه ای منسجم خبری نیست و به جای آن نریشن و مونولوگ هایی که از زبان امیر جدیدی می شنویم آنقدر گل درشت و خالی از هرگونه ظرافتی است که به جای تاکید بر وجه ملی اثر، آن را به ورطه شعار می کشاند.
از سوی دیگر بیراه نیست اگر “روز صفر” به شکلی ناخودآگاه با “شبی که ماه کامل شد” مقایسه شود. شخصیت محوری هر دو فیلم باعث این مقایسه می شود؛ در حالیکه دو مقطع زمانی متفاوت از زندگی او در این دو فیلم به تصویر کشیده شده، شکل روایت و زاویه دید متفاوت دو فیلمساز جهان هایی متفاوت را خلق کرده است. جهان هایی که یکی باورپذیر است (شبی که ماه کامل شد) و دیگری نمایشی! جالب اینجاست که “روز صفر” با تاکید بر تحقیقات گسترده در مورد واقعه ای که روایت می کند، تلاش کرده از مستندات دور نشود درحالیکه در این امر موفق نبوده و اطلاعات جدید و تازه ای که مخاطب از آن بی خبر باشد را ارائه نمی کند.
“روز صفر” بدون تیتراژ ابتدایی، با ضرباهنگی نفس گیر و موسیقی پرحجم آغاز می شود و انتظار تریلری جذاب و پرحادثه را در بیننده به وجود می آورد. انتظاری که تا پایان نه تنها برآورده نمی شود بلکه تکرار چندباره صحنه هایی که می توانست کارکردی دراماتیک در جهت روایت داستان داشته باشد؛ از جمله تیرخلاص زدن و سربریدن توسط نیروهای جندالله، بر اثر تعدد نمایش، لوث شده و موضوعیتی ندارد. این موضوع تا جاییست که می توان در چند صحنه پایان فیلم را متصور شد.
طبیعتاً هر فیلمی جهانِ خود را در قالب روایت دراماتیکش به گونه ای تصویر می کند که از ابتدا تا انتهای داستان تمامی اتفاقات از منطقِ حاکم بر قصه پیروی کنند. اما اینجا انگار قضیه به شکل دیگریست؛ فیلم قرار است درباره یک انسان باشد که مخفیانه و به دور از هیاهو برای وطنش خدمت می کند، اما ظاهراً فیلمساز فراموش کرده که این انسان قدرت ماورایی ندارد یا مثلاً رویین تن نیست که تیری بر او کارگر نباشد! شاید هم داستان “واقعی” که امیر جدیدی برای کارول تعریف می کند (روایت شاهنامه از به سلامت گذر کردن سیاوش از آتش) را باور کرده که قهرمانش به سوپرمن شبیه تر است! فیلم هرچه پیش می رود پذیرش روی دادن بعضی از اتفاقات سخت تر می شود، مثلاً تردید شخصیت سورج (با بازی مهدی قربانی) اصلاً پرداخت نشده تا از دل آن ترسی باورپذیر را شاهد باشیم و در مقابل آن روشی که امیر جدیدی برای مهار کردن او در ساعت عملیات انتخاب کرده، آنقدر دور از انتظار است که در باور تماشاگر نمی گنجد.
فارغ از کم و کاستی های منطقی و اجرایی بازیگران، موارد فنی که منطقاً باید جزو نقاط قوت فیلم باشند هم به پاشنه آشیل آن بدل شده اند! یکی از این نقاط ضعف جلوه های ویژه بصری است که مطلقاً در بافت تصویر حل نشده و بیشتر به کلاژی از تصاویر می ماند که متاسفانه فیلمبرداری کم نظیر علی قاضی را نیز مخدوش کرده است. در فضای شنیداری هم با وجود باند صوتی حجیم و موسیقی که در اکثر صحنه ها شنیده می شود با اتفاقی عجیب مواجهیم؛ موسیقی انتخابی! از آنجا که فضای صوتی هر فیلم بخش مهمی از هویت آن را تشکیل می دهد و باز از آنجا که فیلم پرهزینه ای مثل “روز صفر” حتماً توان مالی ساخت موسیقی متن را داشته، انتخاب قطعات موسیقی که فقط درجهت تهییج و تعلیق احساسات مخاطب به کار گرفته شده و پیوندی با درونمایه اثر ندارد، چه توجیهی می تواند داشته باشد؟!
“روز صفر” از آن فیلمهاییست که بوی سیمرغ گرفتنش در رشته های متعدد از همین حالا به مشام می رسد، اما بعید است در اکران بتواند حتی هزینه تولیدش را جبران کند.