سینماسینما، حسین سلطان محمدی / عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران:
تلویزیون در هر کشوری، قواعد و ضوابطی برای برنامه سازی دارد و بیشتر اینها هم، برای برنامه ساز مکشوف است تا بیننده برنامه. شاید بتوان این ضوابط ناگفته ولی موجود را، زبان برنامه سازی دانست. تازگی هم فراخوانی منتشر شده برای برپایی «نخستین همایش ملی زبان و رسانه، ویژه رسانه ملی»، که بیشتر ناظر بر زبان و گفتار است تا قاعده. البته یکی از محورهایش، نشانهشناسی برنامههای رادیویی و تلویزیونی است، که میتوان از آن برای طرح موضوعاتی بهره برد.
شب جمعه گذشته (۹ دی ماه)، شبکه دو سیما قسمتی از یک مجموعه کرهای به نام «پزشکان جوان» را پخش کرد و دقایقی بعد، از شبکه یک سیما، فیلم تلویزیونی «سایه بان» را که با بیظرافتی محض، در همان لحظه از شبکه استانی دنا هم پخش میشد. همزمانی یک اتفاق روایی در فیلم کرهای و فیلم ایرانی، بهونه این قسمت بحث شده است. در فیلم کرهای، عدهای خلافکار به بیمارستان آمده و نظم بخش اورژانس را به زدهاند ولی کاراکتری که رزیدنت جراحی است و البته پیشتر وکیل بوده، با استناد به دوربینهای بیمارستان و اینکه بر مبنای مواد قانونی کار آنان خلاف است و میتوانند آنها را تا ده سال زندان بیندازند، خلافکاران را از بیمارستان به بیرون میراند. دقایقی بعد، در فیلم ایرانی، در اتاق بخش و بالای سر بیمار، عدهای موافق و مخالف جنبش سبز، به دعوای کلامی و داد و بیداد مشغول هستند و حتی اسلحه به دست در راهروی بخش هستند و جالب است بازیگری به نام مریم کاویانی، با داشتن تحصیلات ارشد پرستاری، در این صحنه مشغول ایفای نقش پرستاری است! این یعنی، ما برای صحنهپردازی تصویری، اصولی نداریم. بگذریم که در این مجموعه کرهای، از نظر مفهومی، این پرسش که بیماری میمیرد و اختلاف برداشت خانواده متوفی و پزشکان از نحوه درمان را چطور باید مدیریت کرد، نظیر وقایعی که برای مرحوم کیارستمی یا طباطبایی یا هر عزیز هنرمند دیگری در این مدت اخیر پیش آمده، تجربه تصویری و رهیافت درستی را شاهد بودیم، موضوعی که در تلویزیون ما، از آن غفلت شده است.
باز مورد مشابهی از همین کرهایها که تلویزیون ما مجموعههای متنوعی از آنها را پخش میکند اما معمولا نزد همکاران رسانهای، پذیرفتنی نیستند. در سالهای اخیر آنقدر از کرهایها مجموعه تاریخی دیدیم که میدانیم تاریخ کره از زمان جومونگ به بعد، سلسله وار چگونه پیش آمده است و حتی هفته گذشته که مجموعه «رؤیای امپراتوری بزرگ» به پایان رسید، متوجه شدیم ادامه همان سلسله های تاریخ کره است و البته در خیلی از موارد، از این میگویند که مثلا باید برای مبارزه با فلان سلسله یا پادشاهی، به پیونگ یانگ حمله کنیم، همان شهری که الآن در بخش شمالی کره و با نظامی سیاسی و متفاوت با بخش جنوبی قرار دارد. یعنی کرهای های جنوبی، تاریخ را یکسان و جغرافیا را واحد انگاشتهاند. اما در تلویزیون خودمان، وضعیت طوری است که قبل انقلاب را خیلی واجد اعتبار روایی نمیدانیم، چه برسد به اینکه مثلا پیگیر ادامه سلسلههایی شویم که مثلا در سربداران آمد، و مجموعه بسازیم و تاریخ را تعریف کنیم. آخرین نمونه این رویهها در سیما هم که مجموعه «معمای شاه» است که در پخش هرشبی بیشتر شبیه نقل جانبدارانه با بازسازی تصویری ساده است و بجز چهرهپردازی یا صحنهآرایی، دیگر چیزی برای بحث نداریم و خود سیما هم از صرافت تأمین دفاعیه تاریخی با حضور استادان تاریخ دانشگاه، افتاده و آن را بیشتر برای پرکردن آنتن پخش میکند. قبول که این مجموعه درباره شخصیتی است به نام «شاه» و قرار است «معمای شاه» باشد تا نقل تاریخی «ایران در دوران معاصر». قبول که نمیتوانیم بگوییم در رژیم گذشته، کارهایی هم به نفع مردم انجام شده، چون اگر بگوییم ممکن است مواجه با این گفته شویم که اگر خوب بوده، چرا علیه او انقلاب کردیم. پس برای دفاع از چرایی انقلاب اسلامی، اینگونه گزیدهگویی میکنیم، اما به هرحال باید به گونهای بیان تصویری یا بازسازی تاریخی داشته باشیم که بتوانیم از آن دفاع کنیم. یعنی برای بیان تاریخ در تلویزیون جمهوری اسلامی، زبان و قاعده داشته باشیم. حتی وقتی از ترکمانچای یا عهدنامه گلستان در زبان سیاستمداران، مثال زده میشود، تعریف تاریخی نداریم چه برسد به سایر بخشهای تاریخ این سرزمین.
سومین مورد، به یکی از اصول تلویزیون در هر جامعهای، یعنی کمک به آموزش پنهان مردم برای زندگی اجتماعی بهتر برمیگردد. بنابراین باید در هر بخش تلویزیون اعم از خبری یا تحلیلی یا داستانی و مانند آن، برنامهساز بداند استاندارد و ضوابط چیست تا قانون اجتماعی و عمومی را خدشه دار نکند. اگر چنین باشد، میتوان برای هربخش به قضاوت طبیعی عملکرد برنامه ساز و مجری نشست و سنجید که خلاف ضوابط و قوانین عمل میکنند یا به صورت بنیادین در جهت تثبیت و نهادینه کردن قانون عمومی نزد بیننده عمل کرده است. در ماههای گذشته داشتیم نمونههایی که تلویزیون نتوانست از برنامه دربرابر رسانه ها و فضای اجتماعی دفاع کند و بحثهای چندگانه نسبت به برنامه فرزاد حسنی یا علی ضیاء و حتی رشیدپور و افخمی را تجربه کردیم. بدیهی است اگر زبان برنامهسازی در تلویزیون بود و سلیقهای پیش نمیرفتیم، کمتر این مناقشات ایجاد میشد. حتی میتوانستیم هنگامی که مجری ورزشی احساساتی میشود و در زمان پخش خداحافظی بازیکن پرسپولیس برای رفتن به سربازی، از مقامات میخواهد فکری به حال سربازی این جوانان گریان بکند، از باب عدم توجه به موضوعی عمومی و قانونی و توصیه ای ناروا، آن مجری را به ناظر انضباطی بسپاریم. جالب بود که مربی پرسپولیس گفت که آن بازیکن به خدمت مقدس سربازی برای میهنش میرود و مجری ورزشی ما برای اشک بازیکن، ناله سرداده بود. از این مثالها در تلویزیون به صورت روزمره در مناظرات و مباحثات و برنامهها زیاد داریم. واژههای خاص و تند و بعضا ناروایی که در برنامههای خبری یا حتی سینمایی شنیده شده یا نحوه برخورد با مهمانان برنامهها یا انتخاب زوایای تصویری برای بیان یک موضوع را فراموش نکردهایم. ما در چنین مواردی آنچنان با بینظمی و چندگانگی رویاروییم که نمیتوانیم زبان برنامهسازی روشن و ثابتی را از آن استنباط کنیم و اینگونه است که در هر مقطع تاریخی، بسته به سلیقه افراد حاکم بر پخش برنامه، حتی در برنامهای که پیشتر بارها پخش شده، شاهد جرح و تعدیلهای بسیار اسفناک هستیم، چه برسد به اینکه روال واحدی را بخواهیم انتظار داشته باشیم. یعنی بیننده برخلاف سابق، دیگر نمیتواند از پخش چندباره برنامهها گلهمند باشد، چون قطعا در هربار تماشای برنامه تکراری، برداشت جدیدی از روایت و برنامه را شاهد خواهد بود و اینها همه برمیگردد به اینکه، سیما با معضل زبان برنامهسازی و پخش برنامه روبهروست! این با وجود آمارهایی است که گفته میشود درصد قابل توجهی از مردم ما بیننده برنامههای سیمای خودمان هستند و ما بناچار به صحت این نظرسنجیهای محدود ولی تعمیم داده شده به عموم، اتکا میکنیم. اما برای این جامعه بناچار، باید نظم و قاعده داشت تا بینظمی.