سینماسینما، نغمه خدابخش
روایت داستان واقعی خود به خود جذابیت دارد و مخاطب را وادار به همراهی با قصه میکند. روایت فیلم «ستاره بازی» برگرفته از زندگی دختری آمریکایی است و هاتف علیمردانی این روایت را با مشکلات مهاجرت خانواده های ایرانی به خارج از کشور تلفیق کرده و درواقع با یک تیر دو نشان زده تا ثابت کند خارج از ایران گل و بلبل نیست و احتمال دارد کانون گرم خانواده از هم پاشیده شده و عواقب آن دامنگیر فرزند شود!
هر چند با کمی تحقیق نمونه که نه نمونه های زیادی را در جامعه کنونی مان میتوان پیدا کرد که بسا دلخراش تر و تلخ تر میبود البته متهم به سیاه نمایی شده و میبایست توقیف و ممیزی را به جان میخرید! اما علیمردانی کارگردان جوان و کاربلد این روزهای سینمای ایران هوشمندانه عمل کرده است تا اثرش از گزند اینگونه آفات در امان بماند.
برعکس، روایت محمدحسین مهدویان از دل جامعه آمده. فقر و ذلالتی که جامعه ای کوچک تحت سلطه عده معدودی تحمل میکنند و با تلقین اینکه در اوج نکبت همه چیز خوب است و چه بسا عالی! حسرت زندگی را به دوش میکشند. شیشلیک طنز تلخ و سیاهی است که تنها چند دیالوگ خنده دار آنرا در این ژانر قرار داده نه موقعیت کمیکی رقم میخورد نه کاراکترهایش فرصت طنازی دارند. دیالوگها و یا چند فریم کوتاهی که لبخند به لب تماشاگر می آورد با سکانس رستوران و خشم و اصرار پدر بر سر دخترکش برای خوردن شیشلیک و سکانس اجرای برنامه که گفتن واقعیت زندگی اش موجبات خنده و شادی جمع حاضر را فراهم میکند، چنان از خاطر میرود که تنها تلخی گزنده و آزاردهنده ای در وجود مخاطب ته نشین شده و همان چند لحظه طنز نیز فراموش میشود.
شیشلیک و ستاره بازی به لحاظ ساختار و خلق موقعیت چیزی کم ندارند.کارگردانی، بازیها و دیگر عوامل درست و به جاست که در موقعیت مناسب میتوان به شکل مفصل به آنها پرداخت.