ما سینه زدیم، بی صدا باریدند

اروندسام بهشتی _ در دل تاریخ، تراژدی های بسیاری رخ داد که هریک به نوبه خود بسیار دردناک است و نمی توان به سادگی از کنار آن ها عبور کرد و اگر هنرمندان بخواهند آن ها را به تصویر بکشند و برای آثار خود از این مضامین استفاده کنند ممکن است اتفاق های ویژه ای بیفتد.

اردیبهشت ماه سال ۹۴ بود که بود که ملت ایران با خبری مواجه شد که بسیار تلخ و دردناک بود. تیم تحقق و تفحص معراج شهدا، پیکرهای ۱۷۵ شهید غواص را از دل خاک بیرون کشید. انتظار سی ساله خانواده های منتظر شهدا به پایان رسید و آن ها که دست بسته توسط رژیم بعثی زنده گور به شدند، به وطن بازگشتند و در معراج شهدا آرام گرفتند.

با انتشار این خبر و تا زمانی که این شهدا به ایران برگردند، وحدت ملی میان ایرانیان حاکم شد و روز تشییع پیکر این عزیزان طیف های مختلفی از مردم با  عقیده های مجزا آمدند تا ثابت کنند که هنوز به شهدای هشت سال دفاع مقدس مدیون هستند و برای مظلومیت و غربت آن ها اشک ریختند.

همین خبر و تیتر یک خطی “بازگشت شهدا بعد از سی سال به وطن” و قصه ای که هریک از این شهدای غواص عملیات کربلای ۴ هر فیلمساز و هنرمندی را ترغیب می کند تا درباره کسانی که از جانشان گذشتند، اثر هنری خلق کند و یا فیلمی ساخته شود.

هاله مشتاقی نیا، نویسنده و نمایشنامه نویس جز اولین هنرمندانی بود که نمایشنامه جان گز را بر اساس این اتفاق نوشت و پاییز سال گذشته این نمایش به کارگردانی نیما دهقان بر روی صحنه رفت.

اما پوریا آذربایجانی کارگردان جوان سینمای ایران کار را تمام کرد. او که جز فیلمسازان جوان اجتماعی محسوب می شود در سومین فیلم اش به سراغ این ماجرا رفت و فیلم “اروند” را با این موضوع ساخت.

آذربایجانی در نخستین فیلمش”روایت های نا تمام” که به اکران عمومی نرسید قصه ای را پیرامون مشکلات جوانان روایت می کند و در دومین فیلمش “تجریش، ناتمام” به سراغ یک درام عاشقانه می رود.

او که جز کارگردانان جوان است این بار در “اروند” به سراغ قصه ۱۷۵ غواص شهید می رود. داستانی که برای همه مهم بوده است و اطلاعات کافی نسبت به کلیت ماجرا دارند و در این مسیر فیلمساز مسیر سختی را پیش رو دارد.

فیلمنامه “اروند” ضعف هایی دارد که نمی توان از آن  ها گذشت اما موضوع به قدری ملتهب است و مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد که ممکن است آن ها را فراموش کند. در طول روایت قصه با کاراکتری به نام یونس مواجه هستیم که قرار است تمامی اتفاق ها را به سبک فلاش بک و فلاش فوروارد از زاویه او ببینم و با او همراه شویم.

شخصیت پردازی یونس و تاثیرگذاری اش با بازی سعید آقاخانی درست است اما کاراکترهایی که در مقابل او هستند و باید با مخاطب همراه شوند به خوبی تعریف نشده اند، خرده قصه هایی که قهرمان فیلم با آن مواجه هست، در روایت قصه ناقص است.

کاراکتر “لیلا” با بازی نه چندان دلچسب طناز طباطبایی بی هویت است و ابتر می ماند، شخصیت که می توانست تاثیرگذار باشد، هیچ اطلاعاتی نمی دهد و فقط می دانیم که دختر یکی از شهدا است، ماجرای دادگاه و خرده قصه او ناقص می ماند.

شخصیت “ستار” در روند قصه جایی ندارد و تاثیرگذار نیست و حتی می توان گفت بود و نبودش در روند قصه مهم نیست و کاری نمی کند.

با داستان تلخی مواجه هستیم و در این فضا باید کاراکترهایی که تعریف می شوند، هر کدام کارکرد مناسبی داشته باشند اما چنین نیست. قصه ۱۷۵ غواص شهید به نوبه خود اینقدر حائز اهمیت است که وقتی این ماجرا در ذهن تداعی می شود، مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد اما زمانی که این اتفاق تصویری می شود و به زبان سینما می خواهد روایت شود، باید  محکم تر و کوبنده باشد. مهمترین سکانس فیلم لحظه ای است که غواصان اسیر می شوند، اما در فیلم هیچ ملودرامی شکل نمی گیرد و حتی احساسات مخاطب تهییج نمی شود، این سکانس حساس اگر پرداخت مناسب تری داشت، می توانست به یکی از سکانس های ماندگار تاریخ سینمای ایران بدل شود اما این اتفاق نیفتاد.

ریتم و ضرباهنگ فیلم قوی نیست و آن هم به تدوین سردرگم آن برمی گردد، پلان های اضافی در کلیت فیلم که وجود دارد که نفس روایت را می گیرد و این امر به فیلم لطمه بزرگی زده است.

مهمترین ویژگی فیلم “اروند” و برگ برنده آن که مخاطب را از ایرادهایی که بر فیلمنامه وارد است به دور می کند، بازی درخشان و محسور کننده سعید آقاخانی است، او بعد از فیلم “خداحافظی طولانی” به کارگردانی فرزاد موتمن، ثابت کرد باید دیگر آن بازیگر کمدی سال های پیشین را فراموش کنیم.

در فیلم “اروند” با سعید آقاخانی مواجه می شویم که بدعت تازه ای در بازیگری رقم می زند و سبک تازه ای ارائه می کند.

نقطه عطف فیلم سکانس های آقاخانی است که با چشمانش بار تلخ را قصه را به تماشاچی القا می کند، سردرگمی ها، احوال باطنی خلوت دلش و نجواهای درونی یونس با خودش به شدت باور پذیر و تکان دهنده است.

اما در مقابل این انتخاب شگفت انگیز، دو انتخاب نسبتا غیر قابل باور وجود دارد. امید روحانی برای نقش فرمانده تیم تحقق و تفحص باور پذیر نیست و او هم بازی متفاوتی از خود ارائه نمی کند تا خود را به نقش نزدیک کند، همان امید روحانی است که در نقش های دیگر دیده ایم و انتخاب او برای این نقش فاجعه است و از سوی دیگر حسین سلیمانی، بازیگر جوان سینما، هیچ شباهتی به سعید آقاخانی ندارد و قابل هضم نیست که او را در قامت یونس جوان قصه فیلم “اروند” ببینیم و باور کنیم.

اتفاق فرخنده ای است که جوانی همانند پوریا آذربایجانی که در ابتدای مسیر است به سراغ سوژه مهمی همانند این مساله برود و بتواند بخش خصوص را مجاب کند تا او را حمایت کنند اما وقتی می خواهیم با زبان سینما و تصویر به سراغ شهدا برویم باید تمامی جوانب احتیاط را رعایت کنیم تا جایگاه مردانی که از جانشان گذشتند تا ما نفس بکشیم را حفظ کنیم و شانیت آن ها را گرامی بداریم.

اولین ها همیشه ماندگار اند و آذربایجانی و فیلم “اروند” قطعا به مرور زمان ماندگار می شوند، همین که این کارگردان تازه نفس که می توانست فیلم آپارتمانی بسازد به سراغ موضوع شهدای غواص رفته است، اتفاق به شدت بزرگی است.
ما سینه زدیم، بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آن ها دیدند

ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 15182 و در روز چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 10:44:10
2024 copyright.