سینماسینما، رضا دانش پژوه
بعد از دیدن فیلم خروج ساخته ابراهیم حاتمی کیا، اصلا قصد نوشتن برای آن نداشتم. اما وضعیت جلسه نشست مطبوعاتی به اندازه کافی مرا مجبور کرد تا این مطلب را بنویسم.
رویکرد جلسه به نحوی بود که، یکی باید از حاتمی کیا دفاع میکرد. اما انگار یا کسی نمی خواست دفاع کند یا انگار کسی نمی توانست دفاع کند. تعدادی از حاضرین در جلسه، خشاب سوالاتشان را طوری چکاندند که گویا هدف خود حاتمی کیاست نه فیلم خروج. حتی سوالات خنثی در جلسه نتوانست شدت و اتمسفر منفی از پیش آماده را، کاهش دهد. حتی تلاش منتقد سرکوب گر که در حرف زدنهایش واژه فیلم ابراهیم را به کار میبرد، یعنی که فیلم دوست، نتوانست باری از وضعیت نه چندان خوشایند حوالی فیلم خروج بردارد. چرا که او نیز در جمله ای گفته بود چون ابراهیم حاتمی کیا پنج فیلم مهم دارد که من از آنها تعریف کرده ام، و برای خارج کشور فیلم نمی سازد، پس فیلمساز مهمی ست. اما گویا منتقد محترم فراموش کرده است که مسعود کیمیایی نیز حداقل پنج فیلم خوب دارد و برای خارج هم فیلم نمی سازد. ولی انگار این شرایط خیلی با اسم کیمیایی منطبق نیست. به طوری که فیلمهای او شبیه به چیزی بوده اند که نام بردنش در این جا، خطای مجدد است. اما در نگاه مجدد به وضعیت رخ داده میتوان حس کرد همچنان حاتمی کیا، تاوان همکاری با اوج را قرار است پس بدهد. هر چند خود حاتمی کیا بارها گفته است فیلمهایش سفارشی نیستند و هر چه هست، دغدغه او در زمان حال است.
اینکه چه وضعیتی در فیلم وجود دارد که دوستان انتظار بیشتری از حاتمی کیا داشته اند یک مسله است و اینکه چه چیزی در فیلم وجود ندارد و باعث دلخوری شده است مسله دیگری ست. گویا قرار بوده است که حاتمی کیا به خاطر مناسباتی که در روابطش دارد محاکمه شود نه به خاطر فیلمی که قطعا بی ایراد نبوده است.
داستان فیلم خروج حکایت پنبه کاران و کشاورزانی ست که معیشتشان به خطر افتاده است و برای حل مشکلاتشان با تراکتور، راهی تهران میشوند که رئیس جمهور را ببینند.
این کل مساله فیلم است که انگار برایشان خیلی جالب نیست کشاورزان را در این ماجرا و به این شکل ببیند. اما آنچه در فیلم وجود دارد یک مصالحه است. نه از این بابت که جریان قدرت را از مصائب پیش آمده تبرئه کند. بلکه انگار قرار بر این ست شدت این ماجرا را مخاطب تنظیم کند. حتی مخاطبی که سرگذشت کشاورزان برایش اهمیت ندارد قطعا در خریدهای روزانه اش متوجه اهمیت مساله خواهد شد که آسیب به کشاورزان میتواند تبعات فراوانی در خانوادهها داشته باشد.
حرف فیلم گویا در اولین سکانس زده میشود. هلیکوپتر رئیس جمهور در بدترین جای یک روستا، دقیقا در مزرعه فرود میآید. در ادامه آب شور باعث از بین رفتن زمینها و محصولات میشود.
اینطور میتوان برداشت کرد که بلندپروازیهای رئیس جمهور مملکت باعث شده است که روزگار مردم تبدیل به شوره زاری شود. اما انگار برای دیدن مردمی که به او رای داده اند وقت کافی ندارد. این شاید برای یک آپارتمان نشین و یک ماهانه حقوق بگیر اتفاق خاصی نباشد، ولی برای یک کشاورز تراژدی محسوب میشود.
اینکه فیلمنامه میتوانست طور دیگری باشد، دیگر از آن حرفهاست. فیلم ساخته شده است و همین است که میبینید. شاید خیلیها از این فیلم فرار کنند. قطعا کسانی که در جایگاه پاسخ دهی به مردم هستند در رابطه با فیلم سنگر گیری خواهند کرد. بازیگرها هم که پولشان را گرفته اند. هر کس دارد زندگی اش را میکند.
حالا ابراهیم حاتمی کیا مانده است و فیلم خروج. فیلمی که فتح الباب جدیدی ست برای آرام آرام نزدیک شدن به شخصیتهای سیاسی کشور و نمایش آنها در سینما.
فیلمی که مشخص نیست، مسئولین با دیدن آن چه واکنشی نشان بدهند. اما آنچه تا همیشه به ابراهیم حاتمی کیا الصاق است آثار اوست و بر هیچ کس پوشیده نیست که الزامی بر همیشه خوب ساختن بر یک فیلمساز وجود ندارد.
همچنان که این مسله را برای اصغر فرهادی بعد از ساخت فیلمهای گذشته و همه میدانند بیان کرده اند.
گویا این نقش به فرامرز قریبیان خیلی چسبیده است. بازیگری که بعد از هفت سال، مجدد جلوی دوربین رفته است. اما خارج از عرف حرفه ای بازیگری انگار شخصیت بخشی بیش از اینکه تراکتور راندن برایش جالب باشد، شورش با تراکتور و به سمت رئیس جمهور رفتن نکته وسوسه انگیزی بوده است. این یک حقیقت است که سینماگر در معرض ترین هنرمندان است. چرا که بر عکس پنهان کاریهای عامدانه مدیریتی، این هنرمند است که تصمیم دارد، پنهانی ترین دغدغههایش را از درون دل و ذهنش بیرون بریزد تا چون خودش در معرض نمایش قرار بگیرد. تا چیزی در کنج و زاویه ای پنهان نماند. تا چیزی برای فراموشی به جا نماند. تا هیچ ابهامی در ورای پیچ و خم ها باقی نماند. نقد می تواند واکاوی پنهانی ترین رخداد اتفاق افتاده در فیلمی باشد که حتی از دید کارگردان پنهان مانده باشد. حتی فیلمی می تواند بدون نقد بماند. اما اینکه مخاطب فیلمی را بر نمی تابد، مساله ای ست که می تواند در قالب نقد مطرح شود و هم می شود به شکل سرکوبگرانه ای عصیان کلمات را در برگیرد.
می توان فیلمی را دوست نداشت، و فیلمسازش همچنان دوست داشتنی بماند.