سینماسینما، منیژه بهارلو:
فیلم با گزاره آشنایی در ذهن مردم آغاز شده است؛ رشوه یا اصطلاحا تلکه کردن دستفروشها از سوی شخصیت اول روایت، که یک مأمور «سد معبر» شهرداری تهران است. و در ادامه به بلندپروازی این شخصیت و تداوم دوگانگی این اندیشه با موضوع حفظ خانواده پرداخته شده است.
سعید روستایی به عنوان فیلمنامهنویس در این فیلم مطرح است. فیلمنامهنویسی که در نخستین تجربه کارگردانی و فیلم «ابد و یک روز»، با نوع نگاهش به جامعه آشنا شدهایم. وی بظاهر خانوادههای جنوب شهر یا پایین دست اجتماع را در ترکیبی از سلامت و تلاش و درگیری ناخواسته با آسیب اجتماعی میداند. در فیلم خودش، اعتیاد را در حالی در کاراکتر نوید محمدزاده گذاشته که او هم به سلامت خانواده توجه داشت و در فیلمنامه این فیلم، سابقه مشروب خواری را در حامد بهداد در حالی قرار داده که بسیار مشتاق برقراری سلامت خانواده است. و البته این موضوع را نمیشکافد که چگونه همه خانواده در سلامت هستند و این عضو موردنظر، به یکی از معضلات اجتماعی، آلوده است و با مصائبش دست به گریبان. در فیلم «سد معبر»، در انتهای فیلم گفته میشود قاسم سابقه مشروب خواری داشته؛ اما نمیگوید که چگونه و چرا نرگس، هشت سال به پای این زندگی مانده است، در حالی که در بخشهای گوناگون داستان نشان داده شده که عصبی است، درگیری ایجاد میکند، متهم به رشوه گرفتن است و البته بلندپروازی بیپشتوانه دارد. یعنی شخصیتی در داستان است که علت کاریزما بودنش برای همسرش، باز نمیشود! همانطور که مشخص نمیشود چرا برای خانوادهاش هم حکم عقل کل و راهبر را دارد و همه مطیع حرفها و طراحیهای او هستند! جالب است که حتی برادرزن دربرابر درخواست قاسم برای انتقال ۸۰ میلیون تومان سهمالارث نرگس، مقاومتی ندارد و بعد از واریز آن، به خواهرش خبر میدهد!
در این داستان، ذهنیت عقوبت شدن برای خوردن مال دیگران، بکرات در بخشهای گوناگون مطرح میشود اما بجز شخصیتی که جدی معتقد بود (با بازی نادر فلاح) و خواست از ذهنیت برداشتن مال دیگران برگردد، برای کسی دیگر عقوبتی جدی جز چند صحنه عصبانیت و درگیری لفظی، نشان داده نمیشود. نه برای قاسم و نه دوستش که پیشنهاد میدهد دلارها را به کار بگیرند. انگار فقط نادرفلاح به خاطر ۲۴ ساعت تأخیر در بازگرداندن مال مردم باید آن گونه عقوبت میشد و شاید هم او را آنچنان در جراحت بردیم تا کسی دیگر به فکر این مباحث اعتقادی بنیانی نیفتد! پدر قاسم هم که مرتب گفت استخاره کردم و خوب نیومد، دربرابر لفاظی و حاضرجوابی قاسم کوتاه آمد و به پای امضای سند آمد. در سینما که مدعی هستیم در بازنمایی روابط اجتماعی و نشان دادن نواقص به تصویری اصولیتر از زندگی میرسیم، در این فیلم و برای این نقیصه خوردن مال دیگران، بی خیال واژه استخاره که مبنای دینی دارد، در عرف روابط اجتماعی چه پاسخ و راهکاری در فیلم بود؟ هیچ! چون در انتهای فیلم و در دو سکانس آخر، نرگس به ادامه زندگی پرداخت و قاسم هم با گفتارش به بیننده رساند که در پایان بظاهر باز روایت، او به بازنگرداندن آن پول، معتقد است.
فیلم از چند جهت، تجربههای آشنایی در بازی گرفتن و طراحی صحنه داشت. جدا از بازیگری محسن کیایی که تکرار چند تجربه سینمایی او بود، انتخاب حامد بهداد و باران کوثری برای چنین نوع کشمکشی از روایت، ما را با کمترین تفاوتی به یاد فیلم «هفت ماهگی» انداخت و البته تمهید انتخاب شغل دوخت لباس عروس برای نرگس، «سارا»ی مهرجویی را بازآفرینی کرد. در هر دو مثال پیشتر به نمایش درآمده و البته فیلم «سد معبر»، زن در موضع ضعف ولی ماندگار در زندگی توصیف شده است، همانطور که اخیر در «لیلا» برایمان مجددا یادآوری شده است. اگر این ویژگی زن ایرانی است، دیگر اندیشه شورش در کاراکترهای زن در سینمای ایران را باید تجربهای وارداتی دانست!
نکته آخر درباره این فیلم، به شغل کاراکترهای فیلم بازمیگردد: مأموران سد معبر شهرداری. بنا بر تجربه ذهنی همه ما، شغلی پر از درگیری و نیازمند بیرحمی در برخورد با دستفروشانی است که عمدتا از سر ناچاری به این کار روی آوردهاند. بنابراین وقتی پدر نرگس، داماد با سابقه مشروبخواریاش را با توصیه یا هر روشی، به این مجموعه کاری معرفی کرده، باید بپذیریم که میدانسته چه کسی را برای چه شغلی معرفی کرده است. نرگس هم میداند ذاتا شوهرش چگونه است. بنابراین موضوع خرید خانه و رفتن از این منزل بهانه کاملی برای روایتی نبود که در ادامه به فشار روانی برای لغو معامله کامیون یا انداختن جنین برسد. تنها میماند این وسط شهرداری که واقعا همه نیروهای رفع سد معبرش، با این نوع سابقه اخلاقی، در جامعه به حرکت درمیآیند، که تجربه ذهنی ما نشان میدهد، گزاره قابل تأملی برای پذیرش این احتمال است.