سینماسینما، سید علی اصغر تقوی:بهتر است در برخورد با پدیده های اجتماعی سعی کنیم نقد را جای نفی بنشانیم،البته این نقد هم که از آن سخن می گوییم نقد هنری است که البته خود یک هنر است، امروزه هنر نقد هنری در زمینه حل مسائل جوامع یک مقوله کارساز است، اگر چه تئاتر یک زمینه هنری خوبی برای نقد رفتارهای اجتماعی هنجار شده یا نابهنجار است، اما از بکارگیری شیوه طرح و نقد داستان گرفته تا پرفورمنس، میزانسن و اجرای هنرمندانه، هر کدام در جای خود میتواند بر قدرت و کارساز بودن نقد هنرمندانه افزوده و دامنه اثرگذاری آن را توسعه بدهد.
البته از نظر بنده الان فضای تئاتر برای گسترش این گونه خاص از نقد بهتر است، متاسفانه در سینمای ما جای این شیوه نقد خالی است،برخی آثارهم از آنطرف بام افتاده و نقد را با سیاه نمایی اشتباه گرفته اند که هیچ اقبالی را هم از سوی مخاطب نداشته اند و فقط فرصت را سوزانده و هزینه را هدر داده اند، برخی آثار هم که ادعای نقد اجتماعی را یدک می کشند، آنقدر سطح نقد را در فضای سینما پایین آورده اند که انتظار و توقع مردم از سینما را به شدت تخفیف داده و کار را برای کسی که میخواهد در این حوزه کار جدی بکند سخت تر کرده اند. از این رو فضای تئاتر را در حال حاضر برای نقد پدیده های خاص اجتماعی مناسب تر می بینم.
این مقدمه را گفتم تا راجع به کار خانم بیان اشاره کنم؛ ما عادت داریم به جای پذیرش نقد،پدیده های اجتماعی اطرافمان را نادیده انگاشته یا بطور کلی نفی کنیم و این طرز برخورد با پدیده های اجتماعی باعث شده است تا وقایع و رخدادهای اجتماعی پیرامون ما عمق بیشتری یافته و بعضا تبدیل به پروژه های لاینحل با فرجام ناخوشایند بشود.سرکار خانم بیان در این اثر به یکی از پدیده های اجتماعی مورد نظر ما پرداخته است که از نظر من هم پرداختن آن به لحاظ وضعیتی که این قشر خاص از جامعه در آن قرار دارند برای هنرمند ما یک ضرورت است،البته جسارت خانم بیان را در انتخاب موضوع میپسندم و می گویم این اولین بار است که می بینم در فضای تئاتر کشور اینطور با قدرت راجع به موضوع ترنس ها واقشاری ازین دست پرداخته می شود، البته بخشی از این قدرت بیان به همان ویژگی تئاتر و صحنه برمیگردد که در ابتدا گفته ام برای بیان این موضوعات فراهم تر است.
اما نقدهایی هم دارم، هم به لحاظ محتوا وشیوه بیان و نگارش، هم به لحاظ فنّی و اجرا. البته این نقدها از اهمیت کاری که شده است در نظر من نخواهد کاست و این نقدی هم که به محتوا وارد میدانم خیلی عمیق نیست بلکه بیشتر در حوزه پژوهش ونگارش متن است؛ یعنی اینکه علاقمند بودم برای نوشتن همچنین کاری منابع بیشتری از دین مبین اسلام را کاوش می کردیم تا به نحوی عالمانه تر با موضوع برخورد می کردیم، این را هم از سر دلسوزی و از مظلومیتی که برای دین اسلام و مکتب شیعه در جهان می بینم، گفته ام و از “خانم بیان” بخاطر پرده برداری از این منظر فکری و این دیدگاه روشن مکتب شیعه به موضوع جنسیت که امروز بعد از قرن ها مبتلابه جامعه ما هست، تشکر میکنم.
اما واقعیت این است که امام خمینی(ره) در آن زمان حسّاس به عنوان مرجع جهانی عالم تشیع و البته مرجعیت سیاسی و الهی که برای مردم مسلمان جهان پیدا کرده بود،نمی توانست بدون در نظر گرفتن سوابق و پیشینه موضوع فتوایی صادر کند، یعنی اینکه فتوای امام کم سابقه است، اما بدون پیشینه و بدون زمینه نیست،بلکه برای خودش ابعادی هم دارد و یک بعد آن همین نگاه انسان مدار مکتب اسلام است،ما معتقدیم اسلام بیش از همه ادیان بعد انسانی انسان را مورد توجه وتأکید قرار داده است، برخی ها این موضوعات را به بعد حیوانی انسان ربط میدهند و از همین منظر ورود به این مباحث را در شأن نمیدانند، اما واقعیت این است که این مسأله یک مسأله هویتی است؛ همچنانکه سرکار خانم بیان این موضوع را در دیالوگ ها تأکید کردند و ما در این نمایش دیدیم که شخصیت ها بیش از همه چیز دنبال هویت حقیقی خود هستند و این یک خواسته الهی است و در مسیر حقیقت خواهی و حقیقت طلبی است، عرفای ما بر این عقیده اند که انسان تا چیزی را گم نکند نمیتواند آن را بیابد، لیکن انسان باید اول خود گمگشته خویش باشد تا معرفت به نفس خودش پیدا کند و معرفت به نفس و خودشناسی هم در آئین ما مقدمه خداشناسی است، از این لحاظ آن کس که دنبال هویت خود در عالم میگردد به لحاظ معرفتی می تواندیک گام جلوتر باشد، البته در همه جوامع و اقشار یک جماعتی را می بینیم که در حاشیه اقوام و اقشار دیگر جمع می شوند وآسیب هایی را هم برای آنها و البته برای جامعه به بار می آورند و در میان این اقشار زمینه برای حضور افراد سودجو بیشتر است. پس این موضوع هویّت در دین ما قدمت و زمینه خاصی را دارد که به نظر من در این نمایش می توانست بهتر از این پرداخته شود.
درگذر از جهان فراجنسیتی و تفکرات اومانیستی فلاسفه معاصر غرب، اندیشه اسلامی قصد دارد تا انسان را به حقیقت خویشتن که همان هویت یگانه الهی است رهنمون شود. اسلام اولین آئینی است که پرچم مبارزه با نگاه جنسیتی و قومی و نژادی را در میان عرب جاهلیت برافراشته می سازد و زنان و دختران مظلوم را که زنده بگور می شدند نجات داده و برای آنها منزلت و شأن انسانی و ویژه ای فراهم نموده است.در مراجعه به متون اسلامی در می یابیم که اسلام با تأکید بر هویت انسانی انسان فارغ از زنانگی و مردانگی آنها یک هویت یگانه دیگری را برملا می کند، انسان کامل؛ همان هویت یگانه ای است که در چهره حضرت رسول(ص) و امیرمومنان علی (ع) هویدا می شود، فاطمه زهراء(س) دختر پیامبر اسوه حسنه می شود تا بدانیم راه کمال یکی است و زن و مرد جمله سالک طریق حقیقتند تا انسان کامل باشند و جلوه جمال حق و حقیقت واحد و الهی.
زن و مرد هم منشعب از همان هویت واحد انسانی و الهی یعنی انسان کامل هستند ولی برای خود هم کمالی دارند و ما حق نداریم هیچ کدام از این دو هویت ارزشمند را تهی کنیم، چنانکه در این نمایش هم دیدیم؛ برخی زن ها که احساس مردانه دارند و فکر میکنند هویت گمشده آنها مردی و مردانگی است برای رسیدن به آن دست به هر جهد و تلاشی میبرند تا هویت حقیقی خود را پیدا کنند، این موضوع برای مردانی که احساسات زنانه دارند هم صادق است، حالا سوال من اینجاست؛ چرا هیچکس تلاش نمیکند در همان حالت خنثی و وسط بماند، اگر این وسط بودن خودش یک هویت جداست، پس چرا مطلوب هیچکس نیست؟ اینجاست که درمی یابیم باید بر دوگانگی هویت زنانه و مردانه تأکید کنیم و برای هر کدام شأن ومنزلت جداگانه ای دریافت کنیم، هر کدام را بطور مستقل تحلیل کنیم وبه بهانه مساوات و برخورداری های یکسان هیچکدام از شئوون فردی آنها را فدای دیگری نکنیم. اما ممکن است از جایگاه هویت انسانی انسان از ما بپرسند؛ باید بگوییم هویت انسانی یک شأن ومناسبت اجتماعی است و به جمع زن و مرد تعلق می گیرد وتمنّای جمعی است و آرمان های جامعه را متأثر می کند.
من برای خودم یک تقسیم بندی کردم و می گویم زن و مرد هویت های واقعی افراد هستند و انسان هویت حقیقی هر دوی آنهاست، حقیقت کمال یافته انسانی، گمشده هر زن ومردی در عالم است که بدنبال کمال انسانی خویش است.حال با این مقدمه تحلیلی میخواستم بگویم بر جایگاه هویت مستقل زن ومرد باید بیشتر تأکید میشد، فی المثل در پخته کردن وتأکید بر نقش خانم ملک آرا از همان اوایل نمایش،بهر حال از نظر من ورود خانم ملک آرا به نمایش نقطه اوج وحرف اصلی این نمایش بود که می توانست ارائه بهتری داشته باشد وکمی جلوه بیشتری هم به نمایش بدهد.اما در همین حد هم قابل قبول و پسندیده بود که نشان از ذکاوت نویسنده وکارگردان دارد.
اما به لحاظ فنی هم باید بگویم؛ اگر از برخی اشکالات جزئی در فرم و اجرا بگذریم، یک اشکال مهم و اساسی این کار اصرار نویسنده و کارگردان برای تکرار داستان ها و سوژه های مشابه در پازل بهم ریخته نمایشی است که در شروع و پایان آهسته و معقول توانسته است با مخاطب رابطه ای آرام و منطقی برقرارکند اما اطاله برخی داستانک ها از ریتم منطقی آن کاسته و کمی خسته کننده میشود، هرچند سعی شده است این فاصله با دیالوگ های شبه طنز و خنده دار پر شود، اما معلوم است که کارگردان نمیخواهد به هیچ وجه از اهمیت هیچ یک از گونه های مطرح ومتفاوت جنسیتی که با همین روایت های متنوع وارد داستان اصلی می شوند، کاسته و باصطلاح کوتاه بیاید. حال آنکه میشد با اهم وفی الاهم کردن از طول برخی روایت ها ودیالوگ ها کاست و یا زودتر تکلیف آنها را مشخص نموده و از داستان اصلی خارج نمود. داستانک های مختلف یعنی همان قطعات مختلف این پازل که از نظر برخی ها ممکن است موضوع ساده نمایش را تا حدودی پیچیده و تو درتو ساخته است، همه به یک اندازه وقت تماشاگر را می گیرد، حال آنکه این اتفاقات همه بر بستر داستان اصلی یعنی همان شهرزاد است، اما به نظر من این پیچیدگی ها هرچقدر هم که باشد لازم است واتفاقا در پرورش ذهن مخاطب برای قبول واقعیت مورد نظر و همراهی با نویسنده بسیار تأثیرگذار است، اما بهتر بود کارگردان با یک نگاه مینی مالیستی از برخی موضوعات کم اهمیت تر زودتر عبور میکرد تا عطش مخاطب برای یافتن قطعات اصلی داستان فروکش نکرده و سرزنده تر داستان را دنبال می نمود، البته میدانیم که هر یک از داستان ها با قصد معرفی یکی از گونه های خاص این پدیده اجتماعی است و هر شخصیت هم نماینده آن قشر و گونه خاص است و از این منظر به دغدغه کارگردان احترام گذاشته و برای ایشان آرزوی توفیق میکنم.
در یک جمع بندی خلاصه باید بگویم:۱- نویسنده وکارگردان با درک خوبی که ازتحقیق وپژوهش مورد نظر برایش حاصل شده است، به گونه ای جسورانه تر به این پدیده نگریسته و منظر جدیدی را بری مخاطب گشوده است. ۲-پرداخت خوب و صحیح موضوع تا حدود زیادی اشکالات فنی را در اجرا تحت الشعاع قرار داده که از نظر من؛ از نقاط قوت این کار بود.۳-فقدان نگاه مینیمالیستی وهمچنین اصرار برای طرح همه واقعیت های اطراف موضوع، کارگردان را تا حدودی درگیر جزئیات ماجرا کرده و این سبب شد تا نمایش در برخی از صحته ها از ریتم اصلی داستان خارج شده تا جایی که از ضرورت وکارکرد برخی روایت ها(تکه های مختلف پازل داستان) کاسته است.