سینماسینما، ذبیحالله رحمانی
سینمای ما از بدو تولد تا اکنون از سوی حاکمان به چیزی شبیه سیاه نمایی متهم بوده و قدرت حاکم در کنترل مخالفتها، نقدها و گزندگیهای سینما با اعمال سانسور و تعدیل فیلمها و گاهی هم توقیف فیلمهای به اصطلاح سیاه نما، تلاش کرده سینما را محدود کند. اما نکته مهم این است که اکثر فیلمهای سینمایی که مهر سیاه نمایی بر پیشانیشان خورده، جزو بهترین آثار سازندگان و ماندگارترین در تاریخ سینمای ایران محسوب میشوند.
از جمله فیلمهای سینمایی «رگبار»، «گاو»، «تنگنا»، «آرامش در حضور دیگران»، «شازده احتجاب»، «گوزنها»، «خشت و آینه»، «دونده»، «مسافران»، «سگ کشی»، «طلای سرخ»، «نفس عمیق»، «جدایی نادر از سیمین» و خیل فیلمخای سینمایی خوب و تاثیرگذار دیگری را نیز میتوان نام برد.
اما مخاطبان به فیلمهای سفید نمایی از منظر سیاست مداران فرهنگی که با هزینههای زیاد مالی و تبلیغات وسیع که توسط هنرمندان مورد وثوق به مرحله تولید میرسند، اشتیاقی برای دیدنشان بروز نمیدهند.
با برخورد سرد تماشاگران و حیف و میل سرمایهگذاری کم فایده، سرانجام به بایگانی ابدی سپرده میشوند.
اما همچنان تعریف سیاه نمایی و سفید نمایی از سکه نمیافتد. دو طیف متضاد و با نگرش متفاوت و هرکدام که از جایگاه ویژهای برخوردار هستند، اصرار بر رد دیدگاههای طرفین دارند و در صورتی که این دو طیف مورد مناقشه، یکسان مورد اقبال عمومی جامعه قرار نمیگیرند.
بلکه مخاطبان از فیلمهایی استقبال کردهاند که از لایههای پنهان و آشکار، درد مشترک جامعه را با بهترین کیفیت به نمایش گذاشتهاند.
تصمیمگیری سیاستهای فرهنگی مطابق نیازهای امروزی جوامع صورت نمیگیرد و بنابراین با اقبال عمومی مواجه نمیشود.
نکته جالب توجه این است که در دورانی مشروعیت بخشیدن به رفتارهای این تصمیمگیرندگان، گاهی مردم به هیچ عنوان نقش اصلی را بازی نمیکنند، اما خروجیشان را مردم مورد قضاوت قرار میدهند.
گاهی هم مشروعیت را مستقیم و غیر مستقیم از مردم میگیرند، اما جوابگوی نیازهای اساسی مردم نه تنها نیستند، بلکه برخلاف رویه مردم، با گروهی اندک و در یک محفل همگرا بر خلاف مصالح مردم تصمیم میگیرند.
نکته آخر، هر تصمیمی برخلاف جریان طبیعی گرفته شود، محکوم به نابودی است.