محمد تقیزاده – «فلامینگو شماره سیزده» عنوان اولین فیلم بلند فیلمسازی است که پیش از آن، بیشتر به ساخت فیلمهای کوتاه و تیزرهای تلویزیونی و انیمیشن مشغول بوده است و این فیلم به نظر میرسد اولین تجربه جدی فیلمسازی علیقلیان در ساخت فیلم بلند است که در گروه هنر و تجربه برای اهالی سینما و مخاطبان سینمای تجربیتر و خاصتر از اواخر سال ۹۵ به نمایش درآمده است.
به گزارش سینماسینما٬ فیلم «فلامینگو شماره سیزده» با وجود ایدههای اولیه ناب و خط داستانی جذابی که دارد، به دلیل فیلمنامه ضعیف و اجرای ناتوان کارگردان آن عملا به فیلمی کلیشهای و خستهکننده تبدیل شده که نهتنها مخاطب عام از آن استقبال نمیکند، بلکه مخاطب خاصتر هم که به تماشای فیلمی جسورانه و تجربیتر در گروه هنر و تجربه آمده، با ناامیدی و نارضایتی سالن را ترک میکند.
داستان تبعید چند نفر که اتهامات سنگینی ازجمله قتل داشتهاند، آن هم در روستایی دورافتاده و کوچک، میتوانست محل رویدادهای جذاب و نزدیک شدن به آدمهای جذاب و سمپاتیکی شود که در دل یک داستان خوب به فیلمی فراموشنشدنی تبدیل شود. ولی در این فیلم شاهد آن هستیم که همه شخصیتهای داستان عملا شخصیتهای تیپیکال و ضعیفی از آب درآمدهاند که در لحظات بسیاری تصنعی بودن بازیها و نداشتن راکوردها از مهمترین ویژگی نابازیگران این فیلم ۸۰ دقیقهای محسوب میشود.
داستان رفتوآمدهای سلیمان و ازدواج او با همسر سابق یحیی به ضعیفترین شکل ممکن اجرا میشود تا نشان دهد اندک ایدههای دراماتیک داستان فیلم نیز به دلیل کارگردانی ضعیف چقدر ساده و راحت به اتفاقاتی پیشپاافتاده و عادی تبدیل میشود. غیبت دوم سلیمان و انتظار همسر او نیز که قرار بود به تعلیقی جذاب برای تماشاگر تبدیل شود، اندک اندک و با گذشت زمان از رمق افتاده و با پایانی سرهمبندیشده رها میشود تا بیشتر فیلم مدعی داشتن همان ایدههای خوبی مانند عشق، مرگ، انتظار و امید و تضاد خیر و شر در محلی ناکجاآباد باشد و بیش از آن پیش نرود، تا به پرداخت سینمایی این مفاهیم مهم در طول فیلم و با تاکید بر متن برسد.
نام فیلم یعنی «فلامینگو شماره سیزده» که باید به نوعی دربرگیرنده ماهیت و هویت فیلم باشد، بیشتر در نیمه اول فیلم کارکرد دارد و اشاراتی به حضور فلامینگوها و ربط آن به داستان اهالی تبعیدی روستا میشود و در ادامه و مابین داستانهای نهچندان جدید و جذابی چون عشق مثلثی و برخوردهای قهرمان و ضدقهرمان فیلم، عملا فراموش شده و تقریبا به جز چند جمله خبری از داستان فلامینگوها و ارتباط آن با اهالی این روستا و این تعداد شخصیتهای فیلم نمیشود.
تعدد شخصیتها در فیلم «فلامینگو شماره سیزده» کارکردی بیهوده دارد؛ چراکه اولا به جز چند شخصیت عملا بقیه هیچ تاثیری در روند داستان ندارند و بهراحتی قابل حذف هستند و ثانیا اینکه همین شخصیتهای تاثیرگذار نیز به دلیل شخصیتپردازی ضعیف و بازیهای بسیار بد نمیتوانند حتی به تیپهای خوبی نیز در فیلم بدل شوند و تنها به شمایلی زودگذر و جلوبرنده داستان بدل میشوند. حضور گاه و بیگاه سلیمان در فیلم ازجمله این شخصیتهای ضعیف است که نه دلیل ازدواج و عشقش با تامای بهخوبی مشخص میشود و نه دلیل اصرار بیش از حد او برای شکار فلامینگو که مهمترین مسئله فیلم هم هست، بهخوبی برای تماشاگر تبیین میشود.
انتخاب و استفاده از شمس لنگرودی بهعنوان شاعر معاصر و محبوب در سینمای ایران برعکس فیلم «احتمال باران اسیدی» اصلا به ثمر نرسیده است. چراکه در فیلم «احتمال باران اسیدی» شمس در نقش فردی مسن و بازنشسته که کمحرف است و برای کاری به تهران آمده، توانسته بود با هدایت کارگردان به شخصیتی آرام و صبور و باوقار بدل شود و برای تماشاگر نیز جذاب و قابل باور باشد. ولی در فیلم «فلامینگو…» کارگردان از شمس لنگرودی خواسته به جای خودش یعنی شاعری تبعیدی حاضر شود و عدم شخصیتپردازی ایشان و قرائت شعرهای زیادی که در طول فیلم روی نماهای متعدد مانند نریشن میخواند، عملا او را به شخصی تیپیکال که بیشتر جنبه شعاری دارد و غیرسمپاتیک است، تبدیل کرده و تمام پتانسیل بالقوه این شاعر هنرمند را با بیتجربگی و خامی هدر داده است.
درنهایت باید «فلامینگو شماره سیزده» را فیلمی به بار ننشسته و ضعیف عنوان کرد که این ضعفش مانند فیلمهای اخیر سینمای ایران تنها به فیلمنامه آن محدود نمیشود و در اجرای بازیگران و کارگردانی هم با اثری زیر متوسط روبهرو هستیم که تنها نقطه قابل توجه فیلم انتخاب لوکیشن غیرشهری و غیرآپارتمانی فیلم است که تماشاگر ایرانی را که مدام در حال تماشای فیلمهایی در محیط بسته شهری است، اندکی به وجد آورد و طبیعتهای بکر و کمتر دیدهشده فیلم به همراه برخی نماهای فیلمبردار از این فضای روستایی و طبیعت موجود در آن ملال و خستگی دیدن فیلم و نداشتن قصه جذاب را از بین ببرد.
منبع: ماهنامه هنر و تجربه