سینماسینما، عباس اقلامی
از همان سکانس آغازین فیلم و عبور اگنس واردا و جی.آر از جاده ای در دو مسیر متقابل، که ادامه اش صحبت های جی.آر روی صحنه هایی است که او و واردا در یک مکان بوده اند، اما تأکید دارد بر اینکه شروع آشنایی او با واردا، نه در قنادی و ایستگاه اتوبوس، بلکه در جاده بوده، مجاب می شویم با فیلمی روبرو هستیم که رابطه مستقیم با حرکت و جاری بودن دارد.
اگنس واردای ۸۸ ساله که در طول فیلم سرخوشی ها و خلاقیت هایش کم از جی.آر ۳۳ ساله ندارد، با کاراکتر منحصر به فرد خود با دوربین عکاسی در دست، همراه این جوان عکاس راهی جاده ها، شهرها و روستاها می شوند برای تصویربرداری از چهره ها و منظره ها. در شروع که جی.آر از فیلم های مشهورِ واردا می گوید و واردا نیز از عکس های مشهور و به یادماندنی جی.آر، متوجه می شویم که این دو هنرمند مدتهاست که آثار هم را دنبال می کنند و فقط آشنایی در جاده نبوده که این دو را به هم نزدیک کرده. بلکه جاده آشنای هر دو بوده و عامل مشترکی شده برای رسیدن این دو به هم و مشارکت در ساختن فیلمی که کمتر نمونه ای از آن سراغ داریم.
چهره ها و مکان ها، فیلمی در ستایش زندگی و انسان هاست که با تصویربردای از انسان های کمتر دیده شده و چه بسا از یاد رفته، سعی در احیا و حتی احضار زندگی برای انسان ها با کمک مدیوم دوربین عکاسی و سینما دارد.
واردا و جی.آر، تصویربرداری را از جمله برای این می دانند که اتفاقی و خاطره ای از سوراخ های حافظه فردی و جمعی ما بیرون نیفتد. به سراغ ژانین، آخرین بازمانده یک خیابان می روند که سال هاست حاضر نشده خانه قدیمی خود را ترک کند و با گرفتن و چسباندن عکس بزرگی از او به دیوار و نمای خانه اش، این خانه و خاطره اش را برای او در این خیابان ماندگار می کنند.
جایی در فیلم واردا می گوید اتفاق، بهترین کمک برای من بوده و حالا او با ساختن یک اتفاقِ خوب برای مردم گمنام و کمتر نامبرده شده در نقاطِ مختلفِ مسیری که با عکاسِ جوانِ همراهش می رود، سعی می کند کمکی باشد برای داشتن حال خوب و جاری شدن روح زندگی در آدم ها. آنهایی که شاید مانند آن مردِ در آستانه ی بازنشستگی، خود را در آستانه ی پوچی می بینند. فیلم مجموعه ای از این اتفاق هاست. مانند زنده کردن خاطره عشقی از گذشته های دور با کمک عکاسی و یا ایجاد روح همبستگی در کارکنان یک کارخانه نمک با گرفتن عکس دسته جمعی شاد آن ها در کنار هم بدون در نظر گرفتن عنوان شغلی شان و چسباندن آن روی دیوار بزرگ کارخانه.
شاید یکی از جذابترین اتفاق های فیلم مربوط به عکاسی از همسران سه کارگر بارانداز باشد. زنانی که راننده کامیون هستند و در نسبتی یک به هشتصد در محیط کارِ خود، گمنام مانده اند و نامی از آن ها برده نمی شود. اما واردا و جی.آر با چسباندن عکس بزرگی از این سه نفر روی کانتینرهای بارِ روی هم چیده شده، روح بزرگ و شخصیت توانمند این زنان را پیشِ چشمِ همگان در بارانداز می گذارند.
اگنس واردا در تمام طول فیلم با بازنمایی قصه چهره ها نشان می دهد چطور می توان یک آرتیست تمام عیار بود و با فراخواندن تماشاگر به داشتن طرز نگاهی متفاوت، عکاسی را به مثابه دعوتی برای بودن و دیدن دانست و از طریق این مدیوم، زندگی را به خانه های متروک و امید را به انسان های فراموش شده بازگرداند و آن را فرصتی برای سهیم شدن خوشی ها در زندگی با دیگران ساخت. در طرز نگاه ویژه ی واردا، با عکاسی و ثبت لحظه های سرنوشت ساز، می توان زندگی را امکانی و زمانی برای زیستن دانست.
با عکاسی می توان از زندگی یک امکان نامتناهی ساخت. این را جی.آر به ما نشان می دهد، آنجا که عکسِ چشم و پاهای واردا را روی واگن های تانکر قطار می چسباند و به واردا این امکان را می دهد که با این ترفند، همراه قطار جاهایی برود که شاید هیچ زمان نمی توانست برود و مناظری ببیند که شاید هیچ زمان نمی توانست تماشا کند.
اگنس واردا که خود از نامداران موج نوی سینمای فرانسه است این فیلم را بدون نام بردن از ژان لوک گدارِ بزرگ، این دوست زمان های دورش و ژاک دمی، یار دیرینش کامل نمی بیند. از همان ابتدا که عینک جی.آر او را یاد گدار می اندازد، تا سکانس های پایانی که قصد دیدار با گدار همراه جی.آر می کند. هر چند که ژان لوکِ غیرقابل پیش بینی، با برخورد غیرقابل پیش بینی که با واردا می کند، اشک و بغض او را سبب می شود.
بغضی که البته خاطره ی ژاک دمی هم در آن می درخشد و وصل می شود به سکانس پایانی روی نیمکتی کنار دریا که واردا و جی.آر روی آن نشسته اند. جی.آر برای شاد کردن اگنس، به درخواست او که در تمام طول همراهی شان می خواست جی.آر عینک از چشمانش بردارد، عمل می کند. واردا تصویر محوی از چشم های جی.آر می بیند اما او که روح زیبایی را می شناسد، همان تصویر محو را هم زیبا می بیند. این تأکیدی مجدد از سوی وارداست که با داشتن طرز نگاه زیباست که می توان زیبا دید و با زیبا دیدن و ثبت زیبایی ها، زندگی را به امکانی همیشه زیبا تبدیل کرد.