سینماسینما، سپیده ابرآویز
ترکیهایها وقتی میگویند Tam tersi یعنی کاملا برعکس. آنها این کلمه را با تاکید زیاد بیان میکنند. جوری که انگار از این برعکستر وجود ندارد.
به نظر میرسد آنها هر چقدر که در سریالسازی پیشرفت کردهاند Tam tersi در سینما _به جز موارد معدود و فیلمسازان شاخص_ هنوز از بسیاری کشورها و به ویژه سینمای ما عقبترند.
ترکها که مثل ما ادعای باهوشترین مردم دنیا را ندارند و اساسا هم در زندگی عادی چندان زیرک به نظر نمیرسند احتمالا در تحلیل نهایی و اتفاقا به شکل هوشمندانهای به این نتیجه رسیدهاند که تمرکز بر سریالسازی از جوانب مختلف به نفع آنهاست.
امروز آنها با توزیع سریالهایشان در بیش از دویست کشور موفق شدهاند فرهنگ، تاریخ و جغرافیای کشورشان را در دل همین قصههای ساده و دمدستی به کشورهای دیگر معرفی کنند. برای خودشان گردشگر جذب کنند و با سود حاصل کانالهای تلویزیونی بیشتری تاسیس کنند.
جالب اینکه این سریالها گاه آن قدرها هم دمدستی نیستند؛ مثلا چند سریال برای نتفلیکس تولید کردهاند که بدون تردید قابل دفاعاند (سریالهای فاطما، یارد، او دیگری است و …).
حتی سریالهایی که برای تلویزیون ساخته میشوند نیز به نوعی رگ خواب مخاطب را خوب میشناسند. با وجود اینکه سانسور در این کشور نیز وجود دارد اما با توجه به تنوع ژانر (ملودرام، پلیسی جنایی، کمدی، تاریخی، اکشن و…) تقریبا سلیقه هیچ بینندهای بیجواب نمیماند.
استفاده از ماجراهای عشقی به ویژه عشقهای ممنوعه، مثلثهای عشقی، روابط پیچیده که به ظاهر مورد نقد است حتما آن قدر کنجکاوی برانگیز و پر کشش است که این همه بیننده را دنبال خود میکشاند. البته که نمیشود انکار کرد: یک قصه بیش نیست غم عشق
وین عجب
از هر زبان که میشنوم نامکرر است
ساخت ملودرامهای سوزناک عاشقانه در کنار دریای آبی و آسمان صاف و طبیعت زیبا، لوکیشنهای داخلی آن چنانی، طراحی صحنه و به ویژه لباس همه و همه به گسترش صنعت سریالسازی در ترکیه کمک میکند.
از نکتههای مثبت این سریالها توجه به روانشناسی شخصیتها و بخصوص نوجوانان است. مثلا در جایی که خیانت یا طلاقی اتفاق میافتد فیلمنامهنویس اثرات روانی آن را بر روی بچهها از یاد نمیبرد (موردی که معمولاً در سریالهای ایرانی زیاد جدی گرفته نمیشود).
اساسا روانشناسی و توجه به اختلالات روان در بسیاری از آثار دیده میشود. مثلا در سریال اتاق قرمز یک روانشناس به بیماران روانی مشاوره میدهد و یا در سریال آپارتمان بیگناهان _فارغ از ارزیابی اثر_ شاید برای اولین بار است که به بیماری وسواس این قدر دقیق پرداخته شده است. جالب اینکه هر دوی این آثار تولیدات شبکههای دولتی هستند که بیشترین ممیزی را دارند.
ترکها مهارت خاصی در خلق خرده قصه دارند. به همین دلیل است که سریالها گاه از مرز دویست قسمت هم عبور میکنند. آنها هم مثل ما دچار سندروم کش دادن هستند با این تفاوت که همان قبلیها را تکرار نمیکنند بلکه مرتب اتفاقات تازه _ولو سطحی _ به داستان اضافه میکنند.
اما تقریباً هیچ کدام از این اتفاقات در سینمای عامهپسند یا بدنه آنها نمیافتد. انگار آنجا زیاد حوصله شخصیتپردازی ندارند. به عمق نمیروند و حتی به اندازه سریالها برای سرگرم کردن مخاطب مایه نمیگذارند.
البته توقع تماشاچیانشان نسبت به مخاطبان سینمای ما بسیار پایینتر است. آنها با همین فیلمها کنار میآیند و حتی از تماشایش لذت میبرند.
ماه گذشته پرفروشترین فیلم گیشه فیلمی بود به نام برگن Bergen درباره زندگی واقعی خوانندهای به همین نام که توسط شوهرش به قتل رسیده. فیلم که میتوانست تکاندهنده و تاثیرگذار باشد با فیلمنامهای تولید شده بود که انگار نگارشش یک صبح تا عصر طول کشیده است. بماند که استقبال مخاطب بسیار چشمگیر بود.
اینجاست که به جرات میتوان حتی به سینمای بدنه ما نمره بسیار بالاتری داد.
آنچه روشن است اینکه سریالها توانستهاند صنعت فیلمسازی ترکیه را نجات دهند. هر چند که در سینمایشان انگار هنوز ماوی ماوی ملودرام جذابتری است.