سینماسینما، محسن جعفری راد
۱- از نام سریال مشخص است که قرار است «آقازاده ها» به چالش کشیده شوند اما نه با دیالوگ های شعاری و بازی های تکراری و فیلمبرداری نخ نما شده و کلیشه ای. بازی امین تارخ، همان سکوت و بازی درونگرایانه با دیالوگ های موکد است و مهدی سلطانی همان فن بیان سریال های دیگر با همان ژست و امیر آقایی، یک تیپ تکرار شده. مهرداد پارسا هم که قرار است چهره سنگی ماجرا باشد که دقیقا همان چهره سنگی است اما مشکل اینجاست که حتی چهره سنگی ها هم در بازی کمی انعطاف به خرج می دهند نه به این شکل در حد مجسمه و سر های سخنگو.
۲- نما به نمای سریال را یک کارگردان تازه کار هم می تواند از راه دور هم بگیرد چون نه ترکیب بندی خاصی در فرم بصری مد نظر است و نه میزانسن خاصی، بازیگران هم آنقدر تجربه دارند که از عهده دیالوگ های شعاری و سطحی بر بیایند.
۳- یک گل به خودی تمام عیار است. عکسهای تهیه کننده با بازیگران و پشت صحنه و کپی کاری اغلب نماها از نمای سریالهای خارجی معروف که یک مخاطب معمولی سینما هم می تواند تشخیص دهد. در اینجا تهیه کننده حرف اول و آخر را می زند. کارگردانی در کار نیست. چون کارگردان، یعنی کسی که جهان بینی دارد و یک جهان معنایی تازه می سازد. کدام شخصیت یا موقعیت سریال آقازاده از سطح حرف های دنیای مجازی وجوک های اینستاگرامی و شعارهای سیاسی فراتر رفته اند؟ّ
۴- قرار است داستان تعریف کنیم و فیلمنامه را به تصویر بکشیم نه اینکه صرفا دیالوگ بشنویم و موقعیت ها همگی قابل پیش بینی باشند که اوج آن گول خوردن قهرمان داستان است که یک مخاطب معمولی هم حدس می زند، آن هم با آن چهره پردازی جلوه گرایانه زن قبلا اغواگر و حالا مومن.
۵- ویترین بازیگران جذاب، سریال ماندگار نمی سازد. موقعیت های عبورکننده از خط قرمز سریال ماندگار نمی سازد، توجه به شعارهای تند سیاسی، سریال ماندگار نمی سازد. داستانگویی مبتنی بر شخصیت پردازی درست و اجرایی در خدمت انتقال مفهومی اثرگذار، سریال ماندگار می سازند که مثلا در فصل اول سریال شهرزاد شاهد بودیم. هنوز مخاطب بزرگ آقا و قباد و شهرزاد را به یاد دارد اما کسی، شخصیتی از سریال های دل، همگناه و یا همین آقازاده را به خاطر سپرده است؟!