سینماسینما، نوید جعفری
شهرام شاه حسینی هوشمندانه در مقابل ساخت ادامه مجموعه «میخواهم زنده بمانم» مقاومت کرد تا «رهایم کن» را بسازد.
شاه حسینی در پی سالها دستیار کارگردانی و کارگردانی فیلم کوتاه و فیلم سینمایی و سریال در «رهایم کن» به پختگی رسیده که میتواند سریالش را با فیلمنامهای دقیق از روایت و جزئیات و شخصیتپردازی پیش ببرد و بیآنکه در دام اضافهگوییهای کشدار بیفتد زندگی آدمهای داستانش را بازآفرینی کند.
رهایم کن از دل روایتهای تکراری از عشق و روایت عشقهای آشنایی همانند خواهر و برادر، پدر و فرزند، دو دوست و عاشق و معشوق داستانی از زندگی آدمها را در گذشتهای روایت میکند که همچنان مصداقهای انسانی در آن زنده است. در جهان و دنیایی که هنوز آلوده به هجوم مدرنیته نشده است و آدمها در دل سادگی زندگی میکنند.
شاه حسینی به خوبی دریافته مخاطبِ اشباع شده از روایات امروزی و درگیر در اتفاقات روزمره، داستان شخصیتهای سریال او را دنبال خواهد کرد و داستان خوب میتواند چه در سینما و چه سریال مخاطب را با خود همراه کند. و چه چیز جذابتر از زنده کردن حس نوستالژی در فضایی قدیمی و مدد جستن از داستانگویی.
پس اگر در میخواهم زنده بمانم به سراغ روایتی در دهه ۶۰ میرود، این بار به عقبتر بر میگردد تا در ناکجا آبادی داستانش را بازگو کند.
یک خانواده فئودال که با استخراج معدن معیشت و زندگی ساکنان آن بخش و آبادی را تامین کردهاند و فضایی صمیمانه میان آنها حاکم است و در این میان حکایت هر آدم بخشی از زندگی آنها را در کنار هم ساخته است.
نیم نگاه نویسنده به فیلم کلاسیک جان فورد «دره من چه سرسبز بود» بصورت نامحسوس نمایان است هرچند وام گرفتن از فضای آن اثر و ایرانیزه کردن آن یکی از نقاط قوت «رهایم کن» است.
در این میان هر شخصیت داستان و دغدغه خود را دارد، دغدغههایی که از قسمت آغازین به صورت مجزا روایت و در میانه داستان به هم میپیوندد و در نهایت چون تار و پودی در هم تنیده زندگی همه به هم گره میخورد.
در واقع ساختار داستانی رهایم کن در یک فضای آرام در ابتدا موقعیت و آدمها را به مخاطب معرفی میکند و آرام آرام گرههای کوچک و بزرگ داستان را نمایان میکند.
آدمهای رهایم کن، پاک و منزه نیستند؛ عادی و واقعی سرشار از سفیدی و سیاهیاند. نکته موثر در پرورش و باور پذیری شخصیتهایی که به واسطه خاکستری بودن از سوی مخاطب پذیرفته و درک میشوند تا در نهایت قضاوت میان آنان و رویدادها دشوار و دشوارتر شود.
ضمن اینکه هوشمندانه در داستان روابط علی و معلولی به خوبی در کنار هم چیده شده و هر عملی از سوی آدمهای قصه، درک میشود و در نهایت باورپذیر جلوه میکند.
انتخاب هوشمندانه بازیگران از دیگر نقاط قوت رهایم کن است، محسن تنابنده که شاید به واسطه پایتخت بیشتر در ذهن مخاطبان جای دارد این بار با چهره و بازی متفاوت حاتم را تصویر میکند که تقدیرش همانند سنگ آسیابست که که درد و رنجهای خانواده را به دوش بکشد در حالی که فرزند معلول ذهنیاش را به واسطه فرار مادرش به تنهایی و با عشق بزرگ میکند و در این میان تنها دلخوشی او عشقی است که به پسرش و پرستار کودکش مارال (هدی زینالعابدین) دارد اما گویی همه چیز دست به دست هم میدهد تا این رابطه پیچیدهتر و دشوارتر شود.
تنابنده مسیر زندگی و رفتار آن را به خوبی تصویر میکند، مردی تودار که باید به واسطه مدیریت معدن، هوای خانواده کارگرانش را داشته باشد و از سوی دیگر تنها تکیهگاه خانوادهاش باشد.
رنجی که او در مسیر عشق متحمل میشود آنهم در شرایطی که در مسیر داستان تنها و تنهاتر میشود نقطه بارز شخصیت حاتم است که تنابنده همانند دیگر نقش آفرینیهایش به خوبی آن را پرورانده و اجرا میکند.
هدی زینالعابدین شاید به جز یکی دو مجموعه تلویزیونی چندان در یاد مخاطبان سریالها نمانده بود و اصولا انتخاب او برای این نقش قطعا یکی از چالشهای اصلی کارگردان بوده است که به خوبی نقش را دریافته و مسیرش را به خوبی طی میکند.
در میان سایر بازیگران مجموعه همانند بابک کریمی، هوتن شکیبا، آزاده صمدی، مونا احمدی و یوسف تیموری شاید یکی از بهترین نقشهای مکمل چند سال اخیر را باید حضور محمد حسن معجونی دانست.
برای دستاندرکاران و علاقهمندان جدی تئاتر، حسن معجونی شمایل شیدا و مهربان و آرام هنرمندی است که به تئاتر عجیب عشق میورزد.
حسن معجونی اما هرگز کم فروش نبوده و اثبات کرده برایش نقش کوچک و بزرگ وجود ندارد.
در هر نقشی بهترین را ارائه میدهد و نمی گذارد مخاطب به راحتی او را فراموش کند و یا از حضور او در همان لحظات کوتاه به سادگی بگذرد.
معجونی با اینکه در ۱۸ قسمت رهایم کن حضوری اندک دارد اما آن لحظه و تمامیت نقش را به خوبی دریافته است، قماربازی که از مالک بودن به سرایداری رسیده همچنان مناعت طبع و بزرگواری خود را حفظ کرده است اما مرگ فرزند از او مرد دیگری میسازد که معجونی خصوصا در قسمتی که به مرگ فرزند او اختصاص دارد بازی درخشانی را ارائه میکند که به سادگی از ذهن مخاطب پاک نخواهد شد.
شهرام شاه حسینی از دل عشق و تراژدی، رهایم کن را به سلامت عبور میدهد، آدمها و داستان و مسیر تغییر شخصیتها را با جزئیات مورد نظر پیش میبرد تا در قسمت آخر مخاطب را در رنج داستان شریک کند.
درباره تئاتر، سینما و سریال شاید مهمترین نکته علاوه بر کیفیت داستان، کارگردانی و بازیگری، میزان تاثیری است که اثر در نهایت بر مخاطب میگذارد، توجه به جزئیات و نشانههایی است که اگر در ذهن و یاد مخاطب بماند قطعا یکی از مهمترین خواستههای هر اثر هنری است.
رهایم کن ستاره دیگری هم دارد محمد حسین میر محمدی کودکی که نقش فرزند حاتم را ایفا میکند و گویی برای این نقش آفریده شده است.
کسانی که با این فرشتههای کوچک در تئاتر و سینما همکاری داشتند میدانند ایجاد حس همدلی و گرفتن بازی مناسب کار دشواری است، قطعا بازی او و تلاش گروه کارگردانی و بازیگردانی برای ایجاد فضایی برای ایفای نقش این نابازیگر کودک یکی از ماندگارترین اتفاقات رهایم کن است.
شهرام شاه حسینی علاوه بر استفاده از او در خدمت خلق قصه با این انتخاب نشان داد فضای سینما و سریال ما باید بتواند از قابلیت همه افراد با همه توانایی و معلولیت و … استفاده کند.
هرچند پخش سریال دستخوش انتقادات غیر هنری و بعضا یکسویه نگرانهای شد و عدهای توقع داشتند رهایم کن به خطابههایی همانند سریالهای تاریخی تلویزیون بدل شود اما خوشبختانه تا پایان توانست مخاطب را با خود همراه کند و خلق فضای زمانی داستانش را قربانی فشارها نکرد.
رهایم کن مجموعهای است که قطعا در دل سریالهای این چند سال از کیفیت داستان و اجرایی در خور توجه بهره برد و قطعا در حافظه مخاطب به عنوان اثری استاندارد و محترم باقی خواهد ماند.
اتفاقی که متاسفانه به واسطه عدم توجه به تغییرات فکری مخاطب از سوی بسیاری از سازندگان و تولیدکنندگان اتفاق نمیافتد و همچنان شاهد مجموعههایی شتابزده و عجولانه در تولید هستیم.
به همین دلیل مجموعه هایی همانند رهایم کن که برای مخاطب و شعور بیننده احترام قائل است در میان انبوهی تولیدات بی سر و ته قطعا اتفاق قابل تحسینی است.