سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه
پیشنهاد نوروزی/ تاریخهای سینما، ژان لوک گدار( ۱۹۸۸-۱۹۹۸)
یکی از غریبترین تجربه های زیباییشناسی سینمایی که خواهید داشت. فیلم تجربی شاعرانهای که تاریخ سینما را به شیوهای ذهنی و سوبژکتیو و به شیوهی خود گدار در پیوند با مجموعهای از هنرهای بصری و تجمی و ادبیات به تصویر میکشد. دیدن این مجموعهی مستند ۸ قسمتی به خواندن رساله فلسفی کوچکی میماند که به ناگاه سر وکلهاش در کتابخانهتان پیدا شده. گدار را با جملات قصارش میشناسند که بسیار هم زیبا و پرطنین در فیلمش طنین یافته. گدار در تاریخ سینمایش، هیچکس وهیچ چیز را از تیغِ تندِ حملاتش بینصیب نمیگذارد. فیلم، کولاژ بصری درخشانی است با چند راوی و تصاویری سوپرایمپوز شده (روی هم افتاده) که به دنبال سرچشمهی چیزی است که به نامِ سینما به دنیا عرضه شده. در قسمت اولِ فیلم، از زبانِ گدار، نشسته پشت میزش در حال تایپِ نریشنهای فیلم میشنویم:
اگر دوربین۱۶میلیمتری رنگی اروین تالبرگ ( تهیه کنند معروف دهه سی آمریکا) داخل اردوگاههای کشتار نازیها در جنگ جهانی دوم راه می یافت، الیزابت تیلور هیچ گاه مجال آن را نمی یافت که زیر آفتاب درخشان، بدن نیمه عریان خود را به نمایش بگذارد( اشاره به فیلم مکانی در آفتاب جورج استیونس).
در همین قسمت میشنویم و میبینیم:
وقتی نازیها در حال فتح اروپا بودند سینما به روال عادی فیلمسازی خود ادامه میداد، انگار اتفاقی نیفتاده.
شیوهی گدار برای نمایش این همه، ساختارِ رمانهای ذهنی ویرجینیا وولف یا یولیسیس جیمز جویس را به یاد میاورد. فیلم، در عین حال کلیدِ فهم سینمای گدار هم هست. فیلمسازی انقلابی که با تصاویر آرشیوی و صدا و دیالوگهای فیلمهای مشهور تاریخ سینما و موسیقیهای به یادماندنیاش، بیانیهای علیه خود سینما صادر میکند. با این منطق که سینما در سیر شکلگیری تاریخیاش به آنچه بر سر انسان قرنِ بیستمی آمده بیاعتنا بوده. انگار این وسیله را اختراع کردهاند تا به زَعمِ گدار در فیلم، حافظهی آدمی را به بردگی بگیرند.
بعد از دیدنِ این شاهکارِ خیره کننده، دنیا و هنر احتمالی محبوبتان، سینما، را دیگر به گونهی دیگری خواهید دید. برای دیدن فیلم باید صبور باشید و اجازه دهید سیر تصاویر بیوقفهی فیلم که با صدای تایپ دستگاه ماشین نویسی از جلوی چشمتان رژه میرود، همراه صداها و و دیالوگها و گنجینهای غنی از موسیقیهای کلاسیک و پاپ و موسیقی متن فیلمهای مشهور تاریخ سینما به علاوهی راویهایی که تو گویی در حال سرودن قطعه شعری هستند و مدام در جریان روایت یکدیگر وارد میشوند، کار خودشان را بکنند. گدار از این بیربطی، یک هماهنگی زیباییشناسانهی باشکوه خلق کرده.
تاریخِ بشری و هنر سینما در جریان شکلگیری تاریخیاش ، همراه گنجینهی هنرهای تجسمی در هم ادغام میشوند تا در شیوهای که به جریانِ سیال ذهن میماند گونهای روایتگری بصری شکل بگیرد که مختصِ خود سینما است، البته اگر ذات و جوهر هنرِ سینماتوگراف را بشناسیم و اجازه دهیم تصاویرِ فَرارِ این هنرِ گریز پا، زبان باز کنند و تاریخ آنچه بر این هنر رفته را بازگو کند.
گدار به شیوهی فیلمهای دیگرش، موجودیت چیزی به نام سینما را، که به اعتقاد او اصلاً هنر نیست، در جریان این روایتگری نابِ سینمایی به بازی میگیرد. انگار سینما، قائم به ذات موجودی زنده باشد و در این فیلمِ خاص امکان سخن گفتن پیدا کرده باشد. گویی همه چیز از دریچه چشمِ این پدیدهی غریب با صنعت و سرمایه و پول آمیخته، به تصویر کشیده شده باشد. انگار فرشتهای به خواب رفته در دلِ تصاویر حبس شدهی نوار سلولوئید، زبان باز کرده در شیپور صور اسرافیل گونهاش بدمد و ما را به تماشای نمایشِ آخرین فرا بخواند.