سینماسینما، هومن منتظری
درفیلم پدران چیزی که بیش از همه مغفول میماند قصه خود پدرهاست. فرزندان فارغ از اینکه شاید پدرهایشان آدم هایی با نگرش های متفاوتی باشند، باهم رفاقت میکنند و همراه و همراز یکدیگر هستند ولی حادثه ای تلخ پدران را روبه روی هم قرار میدهد.اختلاف نظرها خودش را نشان میدهد. هردو پدر به نوعی خود را در حادثه پیش آمده و تربیت و مراقبت از فرزندشان مقصر میدانند، ولی سعی دارند با پیدا کردن دلایلی تقصیر را از گردن خود باز و دیگری را مقصر جلوه دهند. ولی هرچه فیلم پیش میرود از این بستر ملودرامی که برای روایتش وجود دارد و قصه خود پدران فاصله میگیرد و با زاویه دیگری داستانش را روایت میکند. همه چیز جایش را به سوال چه کسی مقصر اصلی آن حادثه تلخ بوده؟ میدهد و فیلم ماهیتی معمایی پیدا میکند. در آخرهم با کشف ماجرا قرار است با پایانی غافلگیرکننده طرف باشیم. ولی چیزی که مشهود است، حادثه پیش آمده پیچیدگی های لازم را برای یک فیلم معمایی ندارد. از طرفی دیگر دلیل غافلگیری نهایی هم رویه معمول فیلم های معمایی یعنی ایجاد حس ظن و شک برای گمراه کردن ذهن مخاطب نیست. بلکه بخشی از ماجرا چه در ابتدای فیلم قبل از حادثه که فرزندان را همراهی میکنیم و چه در ادامه به کلی حذف شده و اصلا چیزی از آن خرده روایت نشان داده نمیشود که به آن شک کنیم و دلیل غافلگیری نداشتن اطلاعات است. فیلم برای بیشتر معمایی کردن ماجرایش و ایجاد هیجان از تعلیق هایی دم دستی استفاده میکند. هرکسی چیزی میخواهد بپرسد یا چیزی به دیگری بگوید که نتیجه آن در پیشبرد حل معما موثر است مسافتی طولانی را طی میکند یا حتی برای اینکه به سوژه برسد مجبور میشود بدود. مثل جایی که پدر سینا میخواهد جواب آزمایش پسرش را از مامور کلانتری بپرسد، دنبال موتور او همچون دخترک انتهای فیلم مسافتی را میدود.
فیلم به جای اصرار به دادن رنگ و بوی معما به قصه اش میتوانست در همان بستر حادثه به آدم ها و روابطشان بیشتر نزدیک شود. به غیر از ماهیت شغلی پدران که یکی معلمی نمونه است و دیگری بنگاه خرید و فروش ماشین دارد چیز بیشتری درباره آن ها و خانواده هایشان نمیدانیم. سایر اعضای خانواده هم که آنقدر منفعل و شبیه به هم هستند که تاثیری در روند روایت ندارند. ایده های هرچند ساده ای مثل اینکه پدر فرهنگی سینا اعتقاد دارد تا وقتی که سینا گواهینامه نگیرد ماشین دستش نمیدهد در مقابل عقیده پدر مانی که خودش رانندگی به پسرش یاد داده و از بچگی زیر پایش ماشین بوده، جایشان در فیلم کم است. چالش و درگیری شخصیت ها با خودشان مثل اینکه پدر سینا متوجه میشود فرزندش را خیلی نمیشناخته و درباره صلاحیت خودش در تربیت بچه های دیگران شک میکند خیلی گذرا مطرح میشود. پایان فیلم هم همان روشن شدن معماست وگرنه اینکه سرانجام رابطه پدران به کجا میکشد دیگر اهمیتی ندارد، انگاری پدران رفته رفته در فیلم فراموش میشوند.