سینماسینما، حمید باباوند
«دره دزدان» شاید عنوان مناسبتری برای «سیلیکون ولی» باشد. کافی است به فیلمها و مجموعههای زندگینامهای ساختهشده درباره قهرمانان این مهد تکنولوژی نگاه کنیم: «غارتگران دره سیلیکون» (Pirates of Silicon Valley – ۱۹۹۹)، «جابز» (Jobs – ۲۰۱۱)، استیو جابز (Steve Jobs – ۲۰۱۵) و «شبکه اجتماعی» (The Social Network – ۲۰۱۰) درباره مارک زاکربرگ. تقریباً در همهی این روایتها، فردی ایدهای را از آنِ خود میکند، شرکتی میلیاردی میسازد و نامش بهعنوان خلاق و متحولکننده تاریخ ثبت میشود؛ بیآنکه روایت هرگز بیننده را از قهرمان قصه دور کند یا او را به آرزوی شکستش برساند.
حتی سریال «دراپاوت »(The Dropout – ۲۰۲۲) درباره الیزابت هولمز ــ که روایت یک کلاهبرداری شکستخورده است ــ نیز بیننده را با میل به نفرت یا آرزوی شکست قهرمان همراه نمیکند. مخاطب بیشتر تصور میکند که قهرمان دچار خطای محاسباتی شده و هنوز امکان بازگشت دارد. در هیچیک از این آثار هالیوودی، مانند مجموعهی نسبتاً کوتاه پرهیجان (Super Pumped – ۲۰۲۲)، بیننده تا این حد از قهرمان قصه فاصله نمیگیرد و آرزوی شکستش را نمیکند.
بنیانگذاران همواره میکوشند تصویری خلاق و اخلاقی از خود بسازند، زیرا هویت شخصی آنها به هستی برندشان گره خورده است و تمام دستگاه تبلیغاتی نیز ناگزیر در خدمت همین تصویر قرار میگیرد. در این روایتها، موفقیت نتیجه نیست؛ فرآیند است. فشار، بیاخلاقی و حذف دیگران، در دل روایت موفقیت به عامل هیجان تبدیل میشود.
پرهیجان روایت زندگی تراویس کالانیک، یکی از بنیانگذاران و نخستین مدیرعامل اوبر است؛ شخصیتی که با پشتکار و سرسختیاش صنعت حملونقل را دگرگون کرد. با این حال، در این مجموعه، کالانیک نه یک قهرمان، بلکه یک ضدقهرمان تمامعیار است: کسی که حتی مادرش او را از خود میراند، با قساوت برادرش را در میانه مشکلات تنها میگذارد و در مواجهه با شریک و پارتنر نیز رفتاری بیرحمانه دارد.
ضدقهرمانبودن کالانیک به معنای ساختهشدن قهرمانی در برابر او نیست. این روایت، کاملاً به ضدقهرمان اختصاص دارد. او تا زمانی که قدرت دارد تنها نیست، اما بهمحض از دستدادن قدرت، ناگزیر به انزوا رانده میشود. عجیبتر آنکه میتواند اخلاقمدارترین عضو گروه را نیز با خود به پایین بکشد: بیل گرلی (با بازی کایل چندلر). در نهایت، قدرت به دست حیلهگرترین عضو گروه میافتد: آریانا هافینگتون (با بازی اوما تورمن)؛ کسی که مادر معنوی ضدقهرمان بوده و کالانیک به واسطهی حمایت و همراهی او بخش عمدهای از مسیر قدرتیابیاش را طی کرده است.
اگر کالانیک دکتر فاوست باشد، هافینگتون بیتردید خود شیطان است. در آخرین نمای سریال، شیطان در حال تغییر نام «اتاق جنگ» به «اتاق صلح» و موعظهی کارمندان است. آریانا ترکیبی از معنویت و جنسیت است؛ از نخستین صحنهی حضورش، در حال اغوای کالانیک. او جذابیت و جلوهگریاش را در خلوت تبدیل به رفتارهای معنوی میکند و با توصیههای آرامشبخش، کالانیک را در قید خود نگه میدارد. شاید همین تصویر به ما میگوید که اگر پرهیجان فصل دومی هم داشته باشد، باز هم با روایتی از جنس ضدقهرمان روبهرو خواهیم بود.
آنچه پرهیجان را از دیگر روایتهای سیلیکونولی متمایز میکند، نوع نگاهش به سازوکار قدرت است. در اینجا، قدرت فقط از مسیر پرخاش، تهدید یا جاهطلبی عریان اعمال نمیشود، بلکه از راه آرامکردن، تسلیدادن و اغوا نیز عمل میکند. آریانا هافینگتون با پیوند دادن معنویت به جاذبهی جنسی، خشونتِ ساختاری کالانیک را نه مهار میکند و نه متوقف؛ بلکه آن را موجه جلوه میدهد. او به کالانیک نمیگوید چه کار نکند، بلکه کمک میکند بتواند با همان کارها کنار بیاید. به این معنا، اغوا در این روایت نه در برابر قدرت، بلکه یکی از ابزارهای مؤثر آن است.
عجیب آنجاست که بیننده ساعتها وقت میگذارد تا داستان مبارزهای را ببیند که در نهایت به شکلگیری یکی از مهمترین دستاوردهای دوران خود انجامیده است، اما در تمام این مدت، آرزوی شکست ــ یا دستکم متوقفشدن ــ بنیانگذار آن را در دل دارد. اگرچه میگویند کجنشستن نشانهی اشتیاق است، اما وقتی کجی از حد بگذرد، به خمودگی میرسد. در ادبیات ما نیز بارها گفتهاند: کج بنشین و راست بگو. کالانیک در تمام بخشهای روایت «پرهیجان: نبرد برای اوبر» کجنشین است. او نمیتواند یک جا بنشیند. وقتی با مشکلی رو به رو میشود به جای نشستن و فکر کرد؛ میدود.
اگر کالانیک، مانند جابز، توانسته بود دوباره شرکتش را پس بگیرد، امروز روایت دیگری از او میدیدیم و جوزف گوردون-لویت اینهمه نفرت در دل ما نمیکاشت.